وبلاگ :
من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
يادداشت :
ـعينــ ـشينـ ـقافـــ
نظرات :
1
خصوصي ،
16
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ديد
پولي چي مي گي؟؟
من که نفهميدم!!!
پاسخ
ببين ديدي. ارميا يه كتابه كه شخصيت اصلي اش ارمياست. بعد يه دوست داره كه خعلي خعلي دوسش داره و اسم اونم مصطفاست. تا اينجاش رو فهميدي؟ بعد اين دو تا تو جبهه با هم آشنا شدن و آخراي جنگ بوده كه يه خمپاره مي خوره تو سنگرشون و مصطفا شهيد ميشه. بعد از شهادت مصطفا هم جنگ تموم ميشه و ارميا برميگرده تهران و حالا باقي داستان كه ما كاري به كارش نداريم. حالا نكته اينجاست كه صحنه ي اول كتاب قبل از اينكه خمپاره بخوره تو سنگرشون نويسنده داره نماز خوندن ارميا رو از چشم مصطفا كه داره نگاش مي كنه توصيف مي كنه! و من عاشق اون صحنه ام. حالا فهميدي؟ مي دونم كه اگر فهميده باشي هم ميگي نفهميدم كه حرص منو در بياري و آخرش منم شروع كنم به كندن موهام ولي در هر حال من رسالت خودم رو به انجام رسوندم. سوالي داشتي بپرس برو ارميار و هم از كتابخونه بگير بخون. خيلي قشنگه. :*