• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : ارزش خواندن ندارد.
  • نظرات : 0 خصوصي ، 47 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + maha 
    سلام...خوبي؟راستش خيلي تعريف شنيدم از کتاباي اميرخاني...
    چه سبکي مينويسه؟هيچکدوم از کتاباشو نخوندم...




    واااااي...يادش بخيييير...هري پاتر...دلم تنگ شده برا اون روزا...که غرق ميشدم توش...لحظه لحظه راهنمايي من با هري پاتر گذشت...هعي...

    من يه کتاب ميشناسم که حس ميکنم به تريپ تو خييييلي بياد...نوشته هاي سيد مهدي شجاعي رو خوندي...؟!يني محشرن...خصوصا نثر خوبي که داره...
    کتاب "طوفان ديگري در راه است..."
    کتاب زياد ميشناسم اما حس کردم اين خوراک تو باشه...شايد هم فقط تصور منه...نميدونم...
    البته اگر اينو خوندي بگو تا چن تا ديگه بهت معرفي کنم... :)
    پاسخ

    همه ي روزهاي راهنمايي من هم... تمام اون روزها براي خودم توي كلاس راهرو و سرويس و مدرسه فكر مي كردم هري پاترم... با دوستام مي شستم ساعت راجع به اينكه كاش اينجا هاگوارتز بود صحبت مي كرديم... كلي حال مي كرديم.... نه سيد مهدي شجاعي به تريپ من نمي ياد. نوشته هاش رو دوست ندارم. احساس مي كنم به جاي نوشته فقط كلمات هر چه قلمبه تر رو پشت سر هم رديف مي كنه... يعني واقعا طوفان ديگري راه است؟ نه .... ديگه بسه طوفان .... حالا اين رو هم به گل روي شما مي خونيم. فقط كتابش رو يا ندارم يا اگه دارم بين كتابام گمه... بايد بخرم... :)