ما دوست داريم ... زير باران !
بي چتر !
قدم هايمان را روي تن خيس اين خيابان ها بکوبيم !
و بگوييم :
باران تويي ، به خاک من بزن !
ديشب باران قرار با پنجره داشت.....
به گوشش پچ پچ نکرد!دعواداشتن باهم!
بــارانــي بــه ســر و رويــش زده،
شکــوفــه اي بــه مــوهــايــش!
حــالا مــي تــوان
دوبــاره بهــار نــاميــدش . . .