• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : آسمان...
  • نظرات : 7 خصوصي ، 40 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    يعني فقط همينو کم داشتيم پو !
    فکر کنم به غير از اين کتاب گاج سفيد ميکرو طبقه بندي شده ،
    انسانيا ديگه هيچ کتاب کمکي رياضي نداشته باشن !

    ما بايد فقط فصل اولشو بزنيم . مهم نيست خيلي .

    منم بهت دروغ مصلحتي نگفته بودم پو . فقط صدام گرفته بود .

    پاسخ

    :))! يعني علاقه مند شدم برم اين كتابه رو تمامش رو بزنم ببينم در برابر سوسك شدن من در دو سال گذشته واقعا چه حرفي براي گفتن داره! :دي
    + نيک 
    هي پو!
    ديشب خونه ي ما دزد اومد . دزد خيالي فک کنم . چون هر چي پارکينگ رو گشتن پيداش نکردن . اين اتفاق از ساعت 3 تا 3.28 رخ داد . تو اين 28 دقيقه دزدي هم اگر در کار بود کارش رو کرده بود و رفته بود .
    برق ساختمان هم قطع بود درحالي که همه ي خانه ها و حتي کوچه برق داشتن. هي من مي گم بابا برين حياط رو به گرديد و شايد تو حياط قايم شده . کسي گوش نکرد که . کلا ديشب خيلي حال داد. همه ي ساختمان تو راه پله بودن . همه هم که يکي از يکي شجاع تر !!!دختر عموم دوييده اومده با گريه مي گه ساعت چنده ؟ من فردا کنکور آزمايشي دارم از اون طرف پس عموم از تو خونشون داد مي زنه ، من خوابم مياد يکي بره ببينه کليد ها ي خونه هست يا نه
    هي پو به نظرت چرا هر وقت مي خوان برن دنبال دزد ، داد مي زنن کي اون جاست؟! يعني دزد حضور خودش رو تو صحنه ي دزدي اعلام مي کنه ؟!
    هعي... چرا بابام نمي ذاره من پليس شم و البته حق هم داره . ديشب نه اينکه برق نبود و همه جا تاريک بود . مي خواستم از پايين برم بالا که يه وقت در خونه بسته نشه ، توهم زده بودم شايد همدست دزده رفته پشت بوم بعد اومده خونه ي ما قايم شده . از ترس يک ساعت وسط راه پله وايسادم تا بابام بياد

    پاسخ

    يعنيا ... همه ي داستان به كنار اون خيالبافي ها تو راجع به همدست يارو دزده به كنار.... واقعا اينا ار كجا به نظرتم مي رسه =))
    در پاسخ سوال تو که : گريه کرده اي ؟
    آري ، دروغ مصلحتي گفته ام ... ولي ...
    گاهي نبايد اين همه غم را بروز داد
    گريه ميان خلوت و تنهايي اش خوشست

    "من با سمند سر کش جادويي شراب
    تا بيکران عالم پندار رفته ام "
    ديشب کنار طاق بلند ترانه هام
    چون کوزه ي شراب .... دوباره دلم شکست ...



    اين ها مزخرفاتي است که ارزش ادامه دادن نداشت . منتها طفلکي ها ، اگر پاکشون مي کردم ... گناه داشتن .
    گفتم اين جا ثبت شون کنم . حداقل تو بخوني .
    پو يادته " من با سمند سرکش ..." رو ته دفترم نوشته بودم ، بعد سوم ها گيرش آورده بودن وسط برنامه شون هي نشون مي دادن؟
    پاسخ

    هو... يادته يه شعر رو هم آخر سوم ب نوشته بودي به من نظر دادي؟ يادته مدت ها بعد من پيداش كردم و خوندم و كلي تحت تاثير قرار گرفتم.... هو هو هو... بعد به من ميگي با احساساتت بازي ميكنم؟ (كلك ولي اين شعره براي منه ها! چون من ديروز ازت پرسيدم گريه كردي؟ :دي!‏ذوقيدم!)
    + مريم 
    هويت من که معلومه ، ولي اون چه که معلوم نيست روحيه ي انتقاد پذيري شماست ، يه همچين چيزي توت نمي بينم ، ولي به هر حال من حرفم رو پس مي گيرم و به همم مي گم که يه وقت ازت انتقاد نکنن ، چون از بس انتقاد پذيري همه اين خصلت خوبتو مي بينن ، خدايي نا کرده چشم مي خوري .
    منم بازي منم بازي !
    چي بيشتر جنبه ي خنده داره تا معرکه بودن ؟

    ببين پو .
    بيچاره من .
    بيچاره تو .
    بيچاره فلفل .
    من شاعرم پو . تو کتاب آرايه نوشته بود : عاطفه ؛ از عناصر شعرگفتنه.

    ع ا ط ف ه

    هعي پو ...
    :(

    پاسخ

    بازي: فارغ التحصيل شدن خواهر نيكي و انداختن كلاهاشون بالا و همين ديگه.... همينه ديگه... آخر نامرئي مي شيم... ديگه هيچكي پيدامون نميكنه... شب امتحان رياضي نرگس به من اس داد كه آخر نامرئي ميشه و از اون اعصاب خرد كن تر و ديوانه كننده تر اينه كه! ميدوني چيه؟ اينه كه اين كتاب كوفتي گاج ميكرو طبقه بندي شده رياضيات اول دبيرستان رو هم داره! هدي من واقعا فكر مي كردم از شر رياضي اول راحت شدم!!!!!! نه اينكه امسال باز هم بشينم تست هاش رو بزنم.... :(((((((
    هي پو
    اين تويي؟
    با احساسات من باز ي مي کني؟
    مي خواي منو بکشي؟
    :(
    پاسخ

    نه ... وظيفه شخصي ام ديدم كه اين مسئله رو بيان كنم... :) راستي فميدي چي شد هو؟ ديروز كه داشتم مي رفتم مدرسه بدو بدو دنبال يه دفترچه مي گشتم كه تو كيفم جا بشه، همين طوري كه كشوم رو باز كردم و اولين دفترچه يادداشت رو بيرون كشيدم! مي دوني چي بود؟ اون دفترچه ي سبز بينواي تو بود كه از جنوب دستمه... خلاصه بردمش مدرسه و يه ذره برات مثال هاي زبان فارسي رو توش نوشتم...تا صد سال ديگه كه بهت پسش مي دي فيض ببري....
    + نيک 
    بيشتر جنبه ي خنده داره تا معرکه بودن !!!
    پاسخ

    غم انگيز هم هست... بعد هفت سااااال...
    ما بي نصيب مونديم از اشکهاي آسمان..
    پاسخ

    آخـــــــي.... ايشالا اونجا هم مياد ... آفتاب داغشو مي بره...
    اي بابا .
    اين مريم چ ميگه ؟
    بابا من يه عمره دارم با اين پولي زندگي مي کنم ، متاسفانه يا خوش بختانه هيچ تغييري نکرده . تو بگو يه اپسيلون حتي ! حتي .
    همون ديوونه اي که بودي . باور کن .



    من چ؟ من تغيير کردم به نظرت آيا پو؟
    پاسخ

    بابا هدي بهشون بگو... من همينم كه بودم... امروز كه رفتم مدرسه دلم مي خواست جست و خيز كنم! ولي يه دختره كه داشت راه نماز خونه رو بهم نشون ميداد خيلي ماست بود... جست و خيز نمي كرد. داشت جاهايي رو از ادبيات رو كه خونده بودن براي من مي گفت... منم بهش گفتم. بابا اينا رو ول كن... اينجا كجاست؟ بيچاره هم با چه دقتي شروع كرد به توضيح دادن مكان ها براي من... به نماز خونه كه رسيديم من عبدو رو پيدا كردم گذاشتمش به حال خودش.... :دي! مي بيني كه من هنوزم تغيير نكردم! هنوزم راه رفتن كنار آدماي ماست معذبم مي كنه! هنوزم همينم كه بودم...
    تو رو خدا بيا دکتر شو !
    پو زود بهم بگو . نگران شدم گفتي يه اتفاقي افتاده . کسي مرده؟!!!!
    پاسخ

    نه بابا جون. من اتفاقي يه كاري كردم... بعدش چيز شد... ولي چون دختر خوبي ام... حالا مي زنگم بهت ميگم.
    + مريم 

    باشه بابا ، چرا جوشي مي شي ، اصلا من باهات تا حالا رابطه نداشتم که بخوام چيزي بهت بگم ، فقط تغيير در نوشته هات بهم اين حس تغيير رو داد . بعدشم بد نيست يکم روحيه ي انتقاد پذيريت رو بالا ببري ، تو هم شدي مسئولا ياين مملکت ؟





    پاسخ

    شما لازمه اول راجع به هويت خودتون تصميم بگيرين بعد راجع به تغيير كردن يا روحيه ي انتقاد پذيري ديگران.
    پو
    گفتي : يه اتفاقي افتاده
    چ اتفاقي؟
    پاسخ

    از بس دير جواب ميدي! ميگم بهت حالا.
    + نيک 
    هي پو...
    امشب جشن فورق التحصيليه هاجره (الان افتخار کن به دوستت که خواهرش بعد از ههههههههههههههفت سال فارق التحصيل شد!!!)
    از اون لباسا هم مي پوشه که آخرش کلاهش رو ميندازن هوا
    هه هه فکر کن، مي رن وايميستن ، دست مي ذارن رو قرآن بعد مي گن : من در اين جا سوگند مي خورم که ...
    منم لباسشو پوشيدم ! ياد اون روزي افتادم که از آمادگي فارق التحصيل شدم
    همه دعوتن جز منو هاني . مي بيني ؟! ميبيني ؟! مي مردن تعداد همراه رو 2 نفر بيشتر بگن !ولي نگران نباش ! من يه جوري خودمو جا مي کنم
    هي پو...
    پاسخ

    ايول نيك... منم امروز به عنوان دانش آموز جديد يه مدرسه وارد يه مدرسه ي جديد شدم! چند روز پيش هم به نتيجه رسيدم كه من هيچ وقت هيچ وقت هيچ وقت هيچ وقت... در هيچ شرايطي دكتر نمي شم... چون از دكتري واقعا بدم مياد... ولي اين صحنه ي سوگند مي خورم واقعا معركس... :دي
    اين سال‌ها
    شماره تلفنِ خيلي‌ها را خط زده‌ام:
    غزاله، هوشنگ، شاملو، محمد ...!


    عده‌اي مُرده‌اند
    عده‌اي نيستند
    عده‌اي رفته‌اند
    و دور نيست روزي
    که بسياري نيز شماره تلفن مرا خط خواهند زد.
    زندگي همين است
    يک روز مي‌نويسيم وُ
    روزِ ديگر خط مي‌زنيم.
    پاسخ

    خبر مرگ مرا با تو چه كسي مي گويد...
    + مريم 
    چه فرقي داره ، منم يکي از آدماي روي زمين . ولي باز مي گم که اين polly ، اون polly نيست .
    بعضي وقتا تغيير خوبه ، بعضي وقتا هم بده . مهم اينه که بدوني چه جوري تغيير کني .

    پاسخ

    براي منم فرقي نداره كه يكي از آدماي روي زمين كه دقيقا نمي دونم كيه چه ديدگاهي نسبت به من الان داره. من هموني ام كه بودم و هميشه هم خودم هستم. آخرين كسي كه بهم گفت تغيير كردم و هيچ دليل مشخصي نيوورد رو هيچ وقت يادم نميره. اميدوارم شما با ايشون نسبتي نداشته باشين.
     <      1   2   3      >