• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : ه ا گ د ا ع ي م
  • نظرات : 2 خصوصي ، 15 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام خواهر عزيزم

    ايده تو براي پرورشگاه ناشي از روح مهربونته ولي من دعا مي کنم که هيچ وقت هيچ بچه اي نياز به پرورشگاه پيدا نکنه.

    فکر نمي کني که مهدکودک يا يه مدرسه شبانه روزي (هر چند اونم زياد جالب نيست) بهتر از روياي پرورشگاه باشه.

    فکر کنم از همه بهتره اينه که دعا کنم خدا يه دو جين بچه بهت بده، باهاشون حال کني. اگه خواستي خودمم بچه هامو ميارم خونتون همشون باهم تفريح کنن و من و تو هم کلي باهاشون بازي کنيم. نظرت چيه؟ :)

    فکر کنم اون موقع ديگه علي رو نتونيم تو جمعمون راه بديم يا خودش حاضر نشه بياد. پس تا علي بزرگ نشده بايد يه فکر بکنيم.

    پاسخ

    آره بابا. ميره پيش رفيقاش اون موقع. هميشه فكر مي كردم علي وقتي مي ياد پرورشگاه خيلي بزرگ شده و روز به روز داره قدبلند تر ميشه و ميرسه يه روزي كه من بهش هشدار بدم كه مواظب باشه از من بالاتر نره... ولي ميره.... هعي..... يه دو جين بچه خواهر...:دي