اصلاااااااااااااااااااااااااااااااااااا خوش ندارم بدون پادرميوني من با هم آشتي کنين
زود جوابي رو که به عارفه دادي عوض کن......همين الان.... زوووووووود...
براش بنويس من ازت متنفرم...چشم ديدنتو ندارممم....برو پي کارت و ..
زووووووووووووووووووود
يه کاري نکن مجبور شم بيام لهت کنم
...
بعضي آدم ها خيلي الهام بخشند!!!!
خيلي !
انقدر که وقتي مي بينيشون تا يه هفته حرف براي گفتن داري!
تولد وبلاگ شما هم مبارک!
سلام خواهر عزيزم
ايده تو براي پرورشگاه ناشي از روح مهربونته ولي من دعا مي کنم که هيچ وقت هيچ بچه اي نياز به پرورشگاه پيدا نکنه.
فکر نمي کني که مهدکودک يا يه مدرسه شبانه روزي (هر چند اونم زياد جالب نيست) بهتر از روياي پرورشگاه باشه.
فکر کنم از همه بهتره اينه که دعا کنم خدا يه دو جين بچه بهت بده، باهاشون حال کني. اگه خواستي خودمم بچه هامو ميارم خونتون همشون باهم تفريح کنن و من و تو هم کلي باهاشون بازي کنيم. نظرت چيه؟ :)
فکر کنم اون موقع ديگه علي رو نتونيم تو جمعمون راه بديم يا خودش حاضر نشه بياد. پس تا علي بزرگ نشده بايد يه فکر بکنيم.