• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : خاطره 002
  • نظرات : 2 خصوصي ، 25 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اه خداي من ...

    من عاشق اون مهر ام. ي يادداشت هم توي اون روز از خودم پيدا کردم توي تابستون بعدش و نظرم رو در مورد کلاسايي ک تا اون موقع داشتيم نوشته بودم. توي صفحاتي از دفترسبزه بود ک کنده شده بودن ...همون بهتر ک کندمش ...و همون بهتر تر ک پيداش کردم.

    اول مهر پارسال و کلا هفته ي اول مهر پارسال عجيب نفرت انگيز بود. فقط ي خط يا ي جمله مي نوشتم. اما عينهو اسيد سوراخ مي کند الان آدمي را ...

    چقدر پير شدم.

    چقدر عوض شدم.

    اينا رو خودم ب تنهايي کشف کردم. وقتي ک ديگه کتوني سياه نخريدم بعد از 2 سال ...:(

    پاسخ

    من يادمه بعد از اتفاقي كه رخ داد اومدم پايين تو حياط براي صبحگاه و كلي فرياد زدم كه ما كلاس سومي هستيم و هيچكي نمي تونه بهمون گير بده. مازمور و دره هي بهم گير دادن. صبحش هم اومدم مدرسه اولين كاري ك كردم از ذوقم پريدم بغل هاديان بعد رفتم ديدم كه كمد ليلا شده واسه مدرسي بعدشم نرگس جون ( يا يكي ديگه)بهم گفت بيا بريم به خانوم خمسه سلام كنيم و باقي ماجرا....