دل منم براي همه اون چيزهايي كه گفتي و كلاس سوم ب و نشستن ميز جلو تر از تو تنگ شده تا هر وقت كه روم رو برمي گردونم و رديف بغلي كنار ديدي رو نگاه مي كنم فلفلي رو ببينم كه نيشخند مي زنه و برام بوس مي فرسته و مسابقه مي ذاريم كه بوس كي زود تر مي رسه. علاوه بر اون دلم واسه تك روي هايي كه با هم مي كرديم و جلوي در كلاس اول ها آروم راه مي رفتيم و تناسب قدمون تنگ شده. و براي پاك كردن تخته كلاس گچي شدن موهام و نگاه وحشت زده ي تو كه مي گفت واااااااااي فولي ديدي گفتم پير مي شي ...ديدي گفتم حرص نخور... دلم براي روزهايي كه مي شستم جلوي راهروي دبيران و كاري براي انجام دادن نداشتم و از توي سبد دفترچه يادداشت ها دفترچه و دفترچه ي تو رو مي خوندم و تو مي اومدي يه جوري نگام مي كردي تنگ شده..... و تا وقتي كه تو فلفل باشي و من فولي هيچ وقت هيچ وقت بي دل و بي آرزو بي خيال و بي كودك درون . بي اشك و بي خنده نمي شيم...نترس!