شدم خورشيد غرق خون
ميون مغرب دريا
منو با چشماي بازت
ببر تا مشرق رويا ...
دلم با هر تپش با هر
شکستن داره مي فهمه
که هر اندازه خوبه عشق
همون اندازه بي رحمه
چه راهايي که رفتم تا
بفهمم جز تو راهي نيست
خلاصم کن از عشقايي که گاهي هست و گاهي نيست ...
!
حالا من واقعا بايد چي کار کنم؟!
=(
دلم برات تنگ شده فولي . . . .
دوست دارم با صداي بلند . . . بگم . . . .فولي عزيز دل فلفل نمکي
فولي دلتنگتم. . . .دلتنگ تو و چيپس کاري. . .. شايد چيپس کاري هم ديوار شده باشد . . . که اين قدر تلخ و بد مزه است . . . .شايد
آفرين منم دقيقا همينطور شده ام.....دقيقا....دقيقا همين احساسات رو دارم....دقيقا.....
تو هميشه پولي هستي ...
عزيز دل !