وااااي!سركلاس زبان خانوم كرماني اوضلعي بود سر كلاس ما!شما شباهتو دقت كردي؟!
بايد دقت كني تا بفهمي!
وااااااااي!
مي گم لز لن پرايي كه مي گي واقعل هست؟!اگه هست من يه 56 تايي مي خوام.....
..
سلام عزيز جان !
ميگم تو اگه منو نداشتي تا جلوت بشينم و چند دقيقه يكبار بگم دستامو بكش خوابم بپره ، چي كار مي كردي ؟
راستي دلم زبان خواست ... .
باي.....
اگرم خواستي قهر كني بهم خبر بده...
شايد در اين نكته با هم به تفاهم برسيم....
حالا قهر نكن....
اگه دلت خواست تعريف كن....
فقط يه جوري تعريف كن كه معده ام ظرفيتش رو داشته باشه......
اگه ديگه كاري نداري من رفع زحمت كنم...
هرچند كه من اصلا نيومدم كه بخوام برم....
تازه من كه زحمتي ندارم......
قصه رمانتيك هم نمي خواد برام تعريف كني.....
معده ام رو برات گفتم ديگه.....
نه خوشم اومد....
از وقتي رفتي دبيرستان با ادب تر شدي و رو حرف من حرف نمي زني.....
دم دبيرستان گرم.....
خيلي بده که آدم وسط يه مکالمه رسمي(!) يه دفعه بي خبر بذاره بره......
تا کي من بايد بهتون اين چيزا رو ياد بدم؟؟؟؟؟؟
نمي شه كودك درون به جاي سرخ شدن سبز لجني بشه؟
رنگ اون پلاستيك كثيفه چه طور؟؟؟؟
خوشگل مي شه ها!
مي تونم حدس بزنم چي شد:
با يه دربستي رفتي اصفهون و نشستي روي پل خواجو تا دستاتو توي زاينده رود بشوري كه يه دفعه لهجه ي اصفهاني رو شنيدي و سنگيني نگاه رو حس كردي و خون خودش بند اومد......
راست كار فيلم هنديه.....