دارم مي رم آهنك وبمو عوض كنم
كودكم....
نه بابا از ريحانه نه از.....
كودكم ماماني دلش مي خواد شاد باشه اما نمي تونه.....
ماماني...
سلام صبح بخير !
من تازه فهميدم زهرا اينا فردا ميان تهران ! آخي ...
وبلاگت قشنگ استعداد نوشتنتم خوبه
بعضي وقتا ادما انقد سرشون شلوغ ميشه كه كودك درونشونو هم فراموش ميكنن خوبه كه تو ميخوتي هميشه زنده وشاد نگهش داري ولي نه به اين معني كه همه فكروذكرت كودك درون شه
پل تو به من نظر ندادي !
پل تو خواهر کوچوله ي مني !
پل !
مي شه اينقدر دوستت رو فريب ندي و وعده پر قاصدك بهش ندي!!!!!
من مي خوام ازين پراي خارجي مرغي براش بخرم كه با چسب قطره اي به خودش بچسبونه اون وقت تو هي مي ياي و بازار ما رو كساد مي كني......
خيلي قشنگ مي نويسي اما نمي دونم چرا نوشته بودي: اين ها حکايت دست نوشته هاي دختري نه چندان نويسنده است.
به نظر من كه نويسنده قابلي هستي!
سلام به همگي.
دبيرستان خوش ميگذره؟
اميدوارم دوستيم با همتون ادامه دار بشه چون اخلاق خيليا تو اينجا عوض ميشه.
راستي من وبلاگ زدم.منتظر نظراتون مي مونم.http://zflowers.parsiblog.com
در پاسخ به پاسخ شما به نظر بنده در مطلب قبلي:
تازه كجاش رو ديدي
ياد گرفته شست پاش رو هم بخوره!
وقتي هم كه با يه انگشت كه توي دهنشه و داره باهاش لثه هاش رو مي خارونه سخنراني مي كنه، آدم ياد بچگي هاي بعضي ها مي افته
كودك درون موجود خيلي خوبيه
به خصوص وقتي كه آدم يه پسر كوچولو داشته باشه كودك درون جفت پا مي پره وسط زندگي آدم و همه چيزو به هم مي ريزه
اون وقت آدم هم بايد مامان باشه هم كودك
كار سختيه ولي خيلي شيرينه
اين روزا زياد ياد بچگي هام مي افتم.
ما دوران كودكي شيريني داشتيم. يادش به خير
بدو بيا منتظرتم...
بدوو....
اگه خانوم كرماني از اون 3 صفحه امتحان بگيرن من زير صفر ميشم!