نه چندان بزرگم
كه كوچك بيابم خودم را...
نه آنقدر كوچك
كه خود رابزرگ....
گريز از ميانمايگي،آرزوي بزرگي است..؟؟؟
مي گم شما نمي خواد عذاب وجدان بگيري....
فعلا كه من بدفرم عصباني ام....
در جواب ، جوابت به نظرم !
من پرت نيستم !
فقط دارم با يه نگاهي كه از اين جريا ها دست برداشته حرف ميزنم!
خودت پرتي!
اين قلي دوست چه با حاله!!!!
راستي ميگم خوب شد تو اين پكلك بوس رو ياد گرفتي!
هههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه!
من تازه فهميدم كه تو چرا عاشق چهارشنبه ها هستي!
حيف كه دير فهميدم!
وگرنه بساط خندمون حسابي جور مي شد
پي نوشت: شووووووووووووووووووووووووخي كردم، ناراحت نشو!
نه نه نه نگفتم ! به هيش كي ! يعني تو به راز داري من شك داري ؟
من بايد الآن برم وسايلمو جمع كنم بعد برم آماده بشم پاشم برم مهموني ، من نمي خوام برم ولي چاره چيه بايد رفت ............
پس من رفتم مهموني ..........
خب حالا بايد تاريخ بخونيم ميگم پلي جان لابد مي خواي تاريخو از حفظ بگي ... به نظرم همه درسا مذخرفه جز .....(به نظر هر كس جز يه معنا داره ، پس خودت معني كن )
بززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز
از من اي محجوب من ، با يك من ديگر ، كه تو او را در خيابانهاي سرد شب ، باز خواهي يافت ،گفتگو كن...
و به ياد آور مرا در بوسه ي اندوهگين او ، بر خطوط مهربان زير چشمانت ....و به ياد آور مرا ...