حتما یک روز، وقتی خیلی پیر شدم حسرت این لحظه هایی را می خورم که خسته و له شده از روزهای پرکار بین نماز مغرب و عشا کنار جانمازم از پا می افتم و با لطافت خاصی تسبیح یادگار نجفم را لمس می کنم.
زیر همین چادر با گل های ریز ریز آبی...
حتما یک روز وقتی خیلی پیر شدم حسرتش را می خورم.
.
پ.ن: سلام بر هفتمین #چهار_آذر زندگی م.... خوش آمدی مهربان :)