سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • حدود چهارده سال پیش بود...
  • پنج شنبه. 27 اردیبهشت ماه 1375 

ساعت 8 و خرده ای آن طور که خواهرم می گوید!

چشمانم را باز کردم تا ببینم چه خبره!

بسیاری قبل از من آمده بودند در آن لحظه نمی دانستم که قرار است روزگاری با آنها همراه شوم کسانی که در آینده غم و شادی ام را با آن ها همراه می شدم!

  • شنبه 27 اردیبهشت ماه 1376.

من توی خانه.

روز تولدم هیچ به یاد ندارم. 

حتی نمی توانم حدس بزنم!

  • دوشنبه 27 اردیبهشت ماه 1377.

دو ساله هستم سر به سر برادرم می گذارم و خواهرم را دوست دارم و روزگاز می گذارنم فکر کنم کادو هم گرفتم!!!!

  • چهارشنبه 27 اردیبهشت ماه 1378

سه سالم است. خاله ام را به خوبی از دیگران تشخیص می دهم.

 و دفتر های برادرم را خط خطی می کنم!

  • جمعه 27 اردیبهشت ماه 1379

چهار ساله ام. می ترسم به مهد کودک بروم

 می ترسم  از من سنجش بینایی بگیرند و هیچی نبینم

می ترسم!

  •  یک شنبه 27 اردیبهشت ماه 1380

رفتم مهد کودک. کلی شعر یاد گرفتم. الان هم دارم توی جشن تولدم آن را با صدای بلند برای همه می خوانم.

خانه مان را عوض کردیم. جای شما خالی. مادر بزرگم هم عینکی شد!

مثل اینکه کم کم دارد یادم می آید.

  • سه شنبه 27 اردیبهشت ماه 1381

این جا پیش دبستان است دارم کادو هایم را باز میکنم مزاحمم نشید!

  • پنج شنبه 27 اردیبهشت ماه 1382

عینکم به چشمم است. مثل اینکه کابوس کودکی ام تحقق پیدا کرده ولی من اهمیتی نمی دم.

معلمم توی دفترم نوشته باسوادی ات مبارک!

من الان می توانم روی کیکم را بخوانم!

بزرگترین کیک زندگی ام! شبیه یک کتاب!

  • شنبه 27 اردیبهشت ماه 1383

هیچ چیزی برای گفتن ندارم یک دختر معمولی کلاس دومی هستم!

و تنها تفاوتم با دیگران این است که امروز تولدم است.

هنوز هیچ کس را نمی شناسم که امروز جشن تولد بگیرد!

  • دوشنبه 27 اردیبهشت ماه 1384

بدترین سال تحصیلی ام را گذارنده ام.

از مدرسه متنفرم!

ولی الان دارم کادو هایم را باز می کنم.

  • چهارشنبه 27 اردیبهشت ماه 1385

توی مدرسه جمع شده ایم جشن تولد من است دوستانم با یک مشت چیپس و پفک و آبنبات برایم کیک درست کرده اند به جرأت می توانم بگویم قشنگ ترین کیک تولدم است! قشنگ ترین...

  • جمعه 27اردیبهشت ماه 1386

کلاس پنجم هستم! سخت دارم درس می خوانم وارد راهنمایی شوم اولین کادوی تولدم را بعد از پاک کنی که پارسال از 30 -40 نفر دریافت کردم از دوستانم می گیرم امروز من خوش حالم! قیچی پشت بوته ها فریاد می زند" حبیب افتاد تو جوب"

  • یکشنبه 27 اردیبهشت ماه 1387

اول راهنمایی.

هنوز هم درست همه را نمی شناسم.

یک دفترچه خاطرات.

چه کادویی بشود برای این همه خاطره....

.....

نمی دانم چرا محاسباتم درست از آب در نیامد.

امسال تولد من یکشنبه است. پارسال جمعه بود.

نمی دانم چرا این جوری شد.

یکشنبه 27 اردیبهشت ماه 1388

هنوز نرسیده.

شاید یکی از بهترین ها باشد.

بهترین جشن تولد....

تولدم مبارک!!!
تولد همه بیست هفتمی های اردیبهشتی مبارک!!!!

 


+تاریخ جمعه 88/2/25ساعت 4:22 عصر نویسنده polly | نظر