• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : خاطره 002
  • نظرات : 2 خصوصي ، 25 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + نيکي 
    آهاااااان!دقت نکرده بودم ...
    پاسخ

    بله... همينه ديگه... كل متن به اون آخرش بودش...

    آهنگ وبلاگمو درست کردم !

    باور کردنيه ؟؟؟!!!

    پاسخ

    هوم...آفرين... بهت افتخار مي كنم...

    اه خداي من ...

    من عاشق اون مهر ام. ي يادداشت هم توي اون روز از خودم پيدا کردم توي تابستون بعدش و نظرم رو در مورد کلاسايي ک تا اون موقع داشتيم نوشته بودم. توي صفحاتي از دفترسبزه بود ک کنده شده بودن ...همون بهتر ک کندمش ...و همون بهتر تر ک پيداش کردم.

    اول مهر پارسال و کلا هفته ي اول مهر پارسال عجيب نفرت انگيز بود. فقط ي خط يا ي جمله مي نوشتم. اما عينهو اسيد سوراخ مي کند الان آدمي را ...

    چقدر پير شدم.

    چقدر عوض شدم.

    اينا رو خودم ب تنهايي کشف کردم. وقتي ک ديگه کتوني سياه نخريدم بعد از 2 سال ...:(

    پاسخ

    من يادمه بعد از اتفاقي كه رخ داد اومدم پايين تو حياط براي صبحگاه و كلي فرياد زدم كه ما كلاس سومي هستيم و هيچكي نمي تونه بهمون گير بده. مازمور و دره هي بهم گير دادن. صبحش هم اومدم مدرسه اولين كاري ك كردم از ذوقم پريدم بغل هاديان بعد رفتم ديدم كه كمد ليلا شده واسه مدرسي بعدشم نرگس جون ( يا يكي ديگه)بهم گفت بيا بريم به خانوم خمسه سلام كنيم و باقي ماجرا....
    من عميقا قدرت اين عصبانيت را درک مي کنم . . .
    عميقا . ..
    اساسا بدترين خاطرات من با معلم هاي رياضي بوده . . .
    و مي دونم که تو عميقا در اين مورد با من موافق نخواهي بود . ..
    مي بيني من عميقا چه قدر درکم بالاست. . .
    پاسخ

    نه اين يه عصبانيت ديگه بود... كه اميدوارم هيچ وقت هيچ وقت هيچ وقت هيچ وقت هيچ وقت هيچ وقت دركس نكني فلفل جوني... مي گم اين قدر خاطرات بد داري خوبه امسال نيومدي مدرسه ما... يه معلم رياضي داشتيماااااااااااااا.....

    واااااي پلي عزيزم !! باورم نميشه که لثه تو جراحي کردي ( وااااقعا ؟!)

    يادته يه بار داشتي درباره جراحي فک صحبت مي کردي ؟! واااي يادش افتادم ؟!

    خوبي خواري ؟! آب قند نمي خواي ، ني بذارم بمکي ؟ آب پرتقال ؟آب انار ؟ آب هلو ؟

    پاسخ

    آره جراحي فك رو بادمه.... :)) لثه ام رو هم بله واقعا جراحي كردم استاد. اتفاقا قبل از اين برم زير دست اون جلاد(دندون پزشك) به مامانم گفتم برام آب انار بگيرن ولي وقتي رفتيم و برگشتيم اين قدر ضعف كرده بودم و دهنم پر خون بود كه آب انارو به طور كل فراموش كردم... اگر ميشه آب انار لطفا خواري... ني هم باشه بد نيست :دي
    من يادم نمي ياد هرگز پله هاي راهنمايي رو نپريده باشم ! اصلا نمي توووونستم ! آخرين بار يادمه که داشتم سعي مي کردم نپرم سر پله پنجم وايسادم و داشتم هي فکر مي کردم حالا بايد چي کار کنم !
    پاسخ

    بله استاد... شما قهرمان كش و قوس رفتن و دو ميداني هستي... كمتر از اين ازتون انتظار نمي ره... ولي قطعا با اين كار ديگه واست زانو نمونده....
    + نيکي 
    هووووم ... رفته بودي مدرستون
    آآآآآآآه ه ه ه ... بالاخره رفتيم تو قشنگ ترين ماه سال.
    پاسخ

    مدرسمون نيك؟ نيك نمي بيني اين زير نوشتم مهر 88؟ مهر خوبه... بد نيست...


    قدرت ترس بالاتره . . .

    خيلي بالاتر و تلخ تر

    پاسخ

    هوم؟ ترس؟ آخرين باري كه خيلي ترسيدم دقيقا كي بود؟ شايد يكي از روزهايي بود كه در راهرو هاي مخوف مدرسه پنهان شده بوديم.... يه روز ديگه هم بود كه از يه جايي فرار كرده بوديم رفته بوديم يه جاي ديگه بعد يهو صداي داد زدن ناظممون از يك مكان نزديكي شنيده شد اون موقع هم خيلي ترسيدم... ولي قدرتش رو هيچ وقت درك نكردم... چون فقط قايم شده بودم...
     <      1   2