• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : اولين يادداشت نودي.
  • نظرات : 5 خصوصي ، 57 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      
     


    خب عزيز اگه اينجوري سر کني ديگه زندگي نداري...همش بايد بشماري که سال فلان ميشه پارسال پيارسال چميدونم اون سال...که گذشت...واي سالها دارن دور ميشن...سعي کن دنبال گذشته ندويي آروم پشت سر آينده حرکت کن...
    قربانت...حنا جونت(چه اعتماد به نفسي دارم؟؟؟)

    پاسخ

    حنا جونم... اين كارو دوست دارم...باعث مي شه يادم بياد از چه جاهايي گذشتم كه به اينجا رسيدم...خيلي چيزا رو يادم مي ياره. همون چيزايي كه تو نقطه چين متن بود...

    تو چشمام شامپو رفت :( ....

    از دست تو ...

    پاسخ

    از تو حموم نظر مي دي؟ اگر اين كارو مي كني. بهت تبريك مي گم. خيلي باحالي! كاش مي شد منم اين كارو بكنم.
    وبلاگ عارفه بازه ، داره اين شعرو مي خونه ......
    بگذر ز من اي آشنا
    چون از تو من ديگر گذشتم
    ديگر تو هم بيگانه شو
    چون ديگران با سرگذشتم
    ميخواهم عشقت در دل بميرد
    ميخواهم تا ديگر در سر يادت پايان گيرد....

    پاسخ

    بذار آشنا بگذره....! من همين جا نشستم تا لااقل رفتنش رو ببينم!
    رواني! باتوام ! آره با خودتم رواني!
    با تو که از سمت ديگه مودبانه حرف زدئه ميشه ، من ميخوام از اين سمت تلافي کنم .
    ميخوام فحش بدم
    ميخوام بگم تو ، ميخوام بگم رواني ، ديوووونه ، ميخوام بگم بز .
    آره بز
    پاسخ

    ببين وقتي يه نفر باهات مودبانه حرف مي زنه تو هم بايد باهاش مودبانه حرف بزني! نمي دونم...شايد آدماي توي تابلو هيچ وقت اين كارو نكنن...ولي توي اينجا... نمي دونم...آدماي توي تابلو اصلا با هم مودبانه حرف نمي زنن. صاف و خاكي اند...مثل پابرهنه راه رفتن تو خيابون...صاف صافن... هيچ وقت هم مودب نيستن. واسه همينه كه دلم مي خواد بپرم تو تابلو هيچ وقت برنگردم!
    چرا داد ميزني ؟:(
    من خودم همين امروز بود که هوس کردم کفشا و جورابامو در بيارم و پابرهنه راه بيفتم برا خودم بگردم
    ....
    همين امروز بود....
    بعد انقدر اتفاقاي مسخره ي روز پيش اومد که منو از اون حال درآورد
    ولي تو اگه همينطور به روضه خوندنت ادامه بدي منم دوباره حالم دگرگون ميشه ، دوباره هوس مي کنم راه بيفتم تو دل خيابون و بيابون ، پاربرهنه...
    پاسخ

    اتفاقا من هم دقيقا امروز مي خواستم همين كارو بكنم! مشهد كه بوديم روي ديوار هتل عكس يه منظره با يه كلبه بود. دلم مي خواست روي تخت ها بالا و پايين بپرم و اين قدر بالا و پايين شم و يكدفعه خودم رو پرت كنم توي تابلو و هيچ وقت برنگردم! براي هميشه لب جاده كنار اون كلبه هه باشم. مطمئن بودم از تپه ي كنار كلبه كه بگذري به يه جايي مي رسي كه توي عكس ديده نمي شه. ولي اونجا يه درياچه است كه مي توني كنارش دراز بكشي... بعد اون چيزي كه تو سينه ام بود داشت فشار مي اورد... اين قدر فشار اورد كه داشتم تيكه پاره مي شدم. اگر يه ذره ديگه به اون درياچه پشت تپه فكر مي كردم منفجر مي شدم... مطمئنم بعد اون كلبه توي تابلو اگر راه جاده رو مي گرفتي يه عالمه خونه ي ديگه هم سر رات بودن... دلم مي خواست بپرم تو تابلو و هيچ وقت برنگردم....

    بگذر ز من اي آشنا
    چون از تو من ديگر گذشتم
    ديگر تو هم بيگانه شو
    چون ديگران با سرگذشتم
    ميخواهم عشقت در دل بميرد
    ميخواهم تا ديگر در سر يادت پايان گيرد
    بگذر ز من اي آشنا
    چون از تو من ديگر گذشتم
    ديگر تو هم بيگانه شو
    چون ديگران با سرگذشتم

    هر عشقي ميميرد
    خاموشي مي گيرد
    عشق تو نمي ميرد
    باور کن بعد از تو ديگري
    در قلبم جايت را نمي گيرد

    پاسخ

    الان منفجر مي شه! همين الان..........
    پولي ديووونه ي من !
    من مي فهممت
    پاسخ

    نه نمي فهمي؟ چون تو هيچ وقت يه چيزي كه دائم داره گنده مي شه نيفتاده يه جايي نزديك ريه هات كه مانع نفس كشيدنت بشه...جاي قلبت رو تنگ كنه... به چشمات فشار بياره. تا كله صبح بيدار نگهت داره... نه تو نمي فهمي. نمي فهمي.... نمي فهمي كه وقتي اين چيزه داره هي گنده تر مي شه و داره از هر نقطه اي با انفجارش تو رو متلاشي مي كنه. چشمات متلاشي مي شن.. خرد مي شن... تكه پاره مي شن! هدي منفجر مي شه و پودر مي شي! مي فهمي؟! پودر! پـــــــــودر...! نه نمي فهمي! توي نمي فهمي...

    حالا خودتو ناراحت نکن ، منم تا سحر بيدارم ، سر به زانو دارم

    ميدوني که ، شب ز سوداي سر زلف توام ؛ خواب کجاست...

    پاسخ

    تا كي به تمناي وصال تو يگانه................ تو شاعري آخه؟
    يه سوال ازت پرسيدما! چرا انقدر کولي بازي در مياري؟
    پاسخ

    تو نمي فهمي! تو هم نمي فهمي! تو شاعري؟ به تو مي گن شاعر؟ به تو مي گن عاشق؟ تو شاعر عاشقي هستي كه فقط از شاعري و عاشقي حرف زدنش رو بلدي؟ تو شاعري و نمي فهمي يه نفر داره منفجر مي شه يعني چي؟ از اون اول هم گفتم كه من از تو قشنگ تر مي نويسم! خدايا شكرت كه منو شاعر نيافريدي! دارم مزخرف مي گم. ربطي به شاعري و عاشقي نداره. فقط دارم مي تركم. دلم مي خواست به يكي بگم. همين.
    سولي! تو خواب نداري؟
    پاسخ

    نه ندارم. تا سحر بيدارم. سر به زانو دارم... دارم ديوونه مي شم. مشت مي كوبم بر در. پنجه مي سايم بر پنجره...من دچار خفقانم خفقان...! دلم مي خواد برم توي طبيعت. توي يه منظره فوق العاده. كنار رودخونه. يا كنار جاده. دلم يه فضاي باز مي خواد. احساس مي كنم يه چيزي تو سينه ام گير كرده هر لحظه داره بزرگ تر مي شه و تا چند لحظه ديگه منو مي تركونه... دارم مي تركم....مي تركم...مي تركم....
     <      1   2   3   4