اين شعر قابل توجه است !
سلام من گاهي سري به شما ميزنم .خوشحال ميشم به ما سري بزنيد.دوتا مطلب آخر را نظري بديد.يكيش اشاره به شعر شما داره.البته به پاي قلم شما نمي رسه
پولي امروز زنگ آخر دلم مي خواست خودمو بكشم!
يعني واقعا دلم مي خواست خودمو بكشم ، ظرفيت خندم تكميل شده بود! تك و تنها داشتم كنار ايستگاه اتوبوس قدم مي زدم ياد زنگ زبان مي افتادم خندم مي گرفت. انقدر خنديدم كه اشكام سرازير شد و دي دي فكر گريه كردم! دلم هم به طرز وحشتناكي درد گرفت ، حالا بند نمي اومد كه!
داشتم خفه مي شدم.
سعدي خودتي !
يا مي كني ستاره يا اينكه بهت ميگم رحيمي ...
چه حالي ميده ..........
وبلاگ اين ميرزايي رو بده به خودم تا يه حال اساسي ازش بگيرم!!
(ضمنا متوجه اون آدمك آخر متن نشدي، من فقط اميدوارم!!)
تازه داره از اين قهر بازي خوشم مي ياد!!!!!! واسه تنوع بد نيست!
حالا ديگه كارت به جايي رسيده كه كاغذ رو از دست من مي گيري و تو سطل بازيافت ميندازي و هرچي باهات حرف مي زنم محل نمي ذاري و پشتت رو مي كني و ميري!!!!دارم واست!
مي خواستم يادآوري كنم كه يادت نره گزارش بزرگداشت فردوسي رو بنويسي.
ضمنا به اون ميرزايي هم بگو كه يا اون متن رِژيم رو مثل يه بچه خوب مي نويسه و سه شنبه به من تحويل مي ده يا يه رژيم حسابي بهش مي دم تا ازش فقط يه سايه باقي بمونه.
به سعدي هم بگو كه من منتظرم ....
پي نوشت:من كه تا حالا دل كسي رو نشكستم!
اي خداي من..
پولي...
منو درياب!!!
دوست که امروز دلتو نشکوند...شکوند؟؟؟؟
مياي ميلت؟