• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : آن غريبه چه قدر شبيه خاطراتم بود.....
  • نظرات : 9 خصوصي ، 24 عمومي
  • پارسي يار : 3 علاقه ، 1 نظر
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + هو كوچولو! 

    پولي امروز زنگ آخر دلم مي خواست خودمو بكشم!

    يعني واقعا دلم مي خواست خودمو بكشم ، ظرفيت خندم تكميل شده بود!‏ تك و تنها داشتم كنار ايستگاه اتوبوس قدم مي زدم ياد زنگ زبان مي افتادم خندم مي گرفت. انقدر خنديدم كه اشكام سرازير شد و دي دي فكر گريه كردم! دلم هم به طرز وحشتناكي درد گرفت ، حالا بند نمي اومد كه!

    داشتم خفه مي شدم.

    پاسخ

    واي هدي کلاس فيزيک نموندي! داشتيم از خنده مي مرديم! هدي واقعا داشتم مي مردم! بايد برات تعريف کنم کلا خنده بود! تا حالا اين قدر نخنديده بودم! دلم هم داشت از درد مي ترکيد!