• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : جواني 14
  • نظرات : 0 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فخري 
    يه جايي که يادم نيست کجا، نوشته بود اگه احساس مي کنيم " ديگه هيچي اون حال و هواي قديم رو نداره " ، به خاطر اينه که ما خودمون بزرگ شديم و تبديل شديم به همون بزرگترهايي که قراره براي کوچيکترا سازنده ي اون حال و هوا باشيم.
    ولي من از آدم بزرگ بودن و بالاخره مخاطب همه ي حرفاي مهم دنيا قرار گرفتن، مي ترسم. از فاصله اي بعيدي که بين من و اون هم دوره اي هاي مدرسه که بچه دار شدن هست، هم...
    پاييز که " ازمنه ي ماضيه " غيبش زد، براي چند ماه وا رفتم. چون قبلش فکر مي کردم بدون زحمت خاصي دارم وارد جمعيت آدم بزرگا ميشم. بعد انگار يکي يقه مو گرفت و کوبوندتم سر جاي قبلي.
    پاسخ

    دنيا وابسته به ازمنه ماضيه ها نيست فخر آميز. غصه نخور