وبلاگ :
من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
يادداشت :
و من آنان را به صبح روز چهارشنبه بشارت دادم
نظرات :
14
خصوصي ،
29
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ريحانه
نظرم رو عمومي نكن
پاسخ
ببين ريحانه جان مقداري داري اذيت مي کني! مگه من چي کارت کردم که باهام قهر مي کني و وقتي صدات مي کنم جوابم رو نمي دي! فکر مي کنم حوصله ت سر مي ره از يکنواختي و مي گي يه دعوايي هم با هم داشته باشيم! تا حالا فکر کردي که يه بار نشده مثل انسان با هم حرف بزنيم! هميشه يکي وسط بوده که نذاشته! خب اگه حوصله ات سر مي ره! زبونت رو که نبريدن قربونت برم بگو من برات تنوع ايجاد کنم! آخه دم به ديقه قهر کردن کاري رو به جايي نمي رسونه مي رسونه؟