• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : 737
  • نظرات : 1 خصوصي ، 5 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    من در حال غصه خوردن .. غصه چيز خيلي ناراحت کننده اي ست ..
    هشت و بيست و هفت شد . بيست و هفت ام دوس ندارم . اگه هشت و بيست و پنج بود يحتمل خشنودتر ميبودم .. و حتي ساعتمونم ده دقيقه جلوعه و اووه من خيلي وقت داشتم . حتي هنوزم هشت و نيم نشده .
    پـل ؟
    مريم ؟
    عينکي ع خوش قلب ؟
    خوش قلب ؟
    آيکون نيازمند صدا کردن هاي ممتد ..




    اوم . به شعر هاي سيزده سالگي مثلن .
    ديييگر .
    من اگر همين ميزان غصه داشتم از اوايل پانزده سالگي عم ها ، احتمال ميرفت الان يه گلي ( گل ، گياه ) به سر خودم ميزدم .. عاخي .



    اهم اهم .
    سپس .
    الان آنجا چکار ميکني تو ..


    شکلک يک کوچکتر .

    حس ميکنم مجدداً به برهه ؟ ي خودکم بيني بازگشتم . خوبست .



    فردام رام نميدن مدرسه ديگر . هوم ؟ من چراا تکنولوژي ندارم که غر بزنم ...... از سه شنبه تا حالا غر نزدم پــل .....
    پاسخ

    بيست و هفت خوب است پاييزک... من صبح بيست و هفتمين روز ارديبهشت به دنيا اومدم :) آن زماني که نظر دادي دقيقا خواب بودم :دي اي خود کم بين کوچک... تو کتاب دين و زندگي يک نوشته تنهايي يا ناشي از خودخواهي عه يا خودکم بيني... و من به عنوان يک استاديار کوشا به خودکم بيني لبخند زدم :)