دي پير مي فروش که ذکرش به خير باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز ياد
گفتم به باد مي‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد
سود و زيان و مايه چو خواهد شدن ز دست
از بهر اين معامله غمگين مباش و شاد
بادت به دست باشد اگر دل نهي به هيچ
در معرضي که تخت سليمان رود به باد
حافظ گرت ز پند حکيمان ملالت است
کوته کنيم قصه که عمرت دراز باد

تو خوبى ؟! خوش مى گذره ؟! :)

( من و ريحانه و يه احوال پرسى ِ ساده ! )

پل تركه ات اينطورى هم هس كه يه نفرو از درس خارج كنه يكم به حد تعادل برش گردونه ؟! از استرسش حداقل :| ؟!

هوم بيا اين يکي ش نسبتاً صلاحتره :|

مدامم مست ميدارد نسيم ع‌

.

آخرين کامنتم خواهد بود جدن پلي :|| مي فهمم چقد جواب دادن و کامنت خوندن جانکاهه :|

خب بذار برات فال بگيرم اصن :|

بيدل ميگه کهه .. برگ ع عيشش به ساز بيخودي آماده است :| منم چون تصور نمي کنم معني بيخود همون بيخود ع مد نظر من باشه پس نميدونم اين مصرعش يني چي اصن و اگه مناسب نيس پاک کن اصن نظرو :||

خب بذار ببينم حافظ چطوره :|

حرفاي زشتي ميزنه حقيقتن :|

حال تو اي مرريم ِ پــل ..

بذار گزارش کار بدم استادياري خب :|

صب نيازي صدام کرد پاي تخته درسيُ که همون موقع که من نبودم براش بکشم . به نظرت چرا ؟ نـه وااقعن چرا ؟ هي عم ميگف خب اينه ديگه خب اونه ديگه :| يه بار نگفت عاقا راهش اينه بقيه رو بکش :| من فک کن اومدم تو کلاس درسي که به بقيه داده رو بايد بکشم پاي تخته :| خب کشيدنم نهايتاً :| زنگ دوم ( صداي قصه گو که واو ع دوم را مــي کشد و يکي بود يکي نبود مثلاً ) خب زنگ دوم بود ديگه .. معادله خطّ وو . ميداني مريم .. :| من هي مي بينم چقدر بينوا بودم پارسال .. عاخي ريحانه جان عزيز ع تازه از سالدومجان رسيده ام :( چقد مثلاً دخترک معادله دوست داشت آخهه ..

تو رياضيُ دوستم نداشتي اصن ؟ يني مهمم نبود برات ؟

بدانم خب .. ندانم ؟

بعدم که زبان فارسي و خب خوب و مناسب بود و امتحان گرفت و پــل عـاه روز ع اول که به استااد .. و اين استاد نه هاااا :|

جايزه ميخوام ميدوني همين ديگه سخن کوتاه کنم :|

واقعا ها ! :)

تركه ى درخت آلبالو رو ؟! :) :دى

نه من تا ده و ربع وقت دارم بعد مى رم ! :)

برو بخواب و شب به خير :)

و اصن تو رو هم اضافه كنم به ليست شب به خيرى ها :)

:| مهربانست پل :|

نه من قرار ع سبز باشم :)

اين يه داستان داره ها :)

مثه افسانه هاى پست كارهاى روزمره ى مردم :دى

( الان بگو شما من خود كم بينم :دى )

ريحانه چطورى ! :) ( آيتمه ذوق زدگى شديد و يكى منو پرت كنه سر درسم :| )

واااى بذار امتحان مى كنم ! :)

آه كه پل تو مرا به وبلاگ كشاندى و اصن اون متن ات انقده كه تاير گذار بود ! :)

شكلك ع مر ع هيجان زده و ذوق زده و عه اين كه منم كه ! :)

هر چى هس قشنگه و از دور شبيه طهـران عه :)

و من انقد از اين مهر ها دوست دارم اصن :)

*سلام* !

ميدونم تو يادم نميدي و خودم آموختم اصن :))

ولي خب محتويات اون کامنت مهم بود خب بالاخره محتوا داشت پس بمونه :|

و .. ام ..

هيچي :))