وبلاگ :
من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
يادداشت :
سر درس عشق دارد دل دردمند حافظ...
نظرات :
0
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ريحانه
خب من اينجا هم يه نظر داشتم مبني بر ? هيچ ? .
نظرمان کو ؟
پاسخ
بيا اون پايينه ...:دي
+
ريحانه
هيچ
+
پاييز
مدح و ذم -_-
پاسخ
هوم؟
+
س ن ا
ميگفتي نميام چيه؟!...
من نمي رفتم يکي ديگه رو مياوردن، اونم معلوم نبود ک، يهو مي ديدي حرفشونو گوش ميداد...
من ک اين کارو نمي کنم بايد بمونم... نبايد ک صحنه رو خالي کرد... بچه هاي مردم چه گناهي کردن؟... با هزار اميد و ارزو توو مسابقه شرکت کردن...
اصن من خودم راهنمايي ک بودم يه بار مسابقه برگزار شد، بعد معلما گفتن تو خوب مي نويسي، شرکت کن و اينا... بعد رتبه نياوردم... بعدازون ديگه روو خودم حساب نکردم... منظورم اين نيس ک حقم بود، ولي يه وخ ميبيني يکي حقشه، مث من جنبه شکست نداره، رتبه نمياره سرخورده ميشه...
مي گفتي نميام چيه؟....
پاسخ
آهان به اين جنبه ي قضيه نينديشيده بودم!
+
ريحانه
معلم دوم راهنمايي استعداداي آدمو يه جوري مياورد جلوي چشت که تا آخر عمر استعدادت جلوت راه بره ..
پل اون حلاوتو توضيح بده يه روز اگه خواستي :/
ام .. عصاره .. وااي .. خووب خووب ..
اينکه دانشجو شدنت منافاتي با پست گذاشتنت نداشته و الان اين دو تا پست اخير .. من به نوبه ي خودم شاادمانم ..
پاسخ
خب ناشي از سالها گفتن... من تغيير نمي کنم... من تغيير نمي کنم گفتنه :دي :دي...
+
س ن ا
خانومه از منطقه ز زده... دعوتم کرده برا داوري مسابقات و اينا...
بعد با بي شرمي تمام...
با بي شرمي تمام پو!
يه مدرسه اي رو نام مي بره، و ميگه ب اين مدرسه ارفاق کن! 0_o
باورت مي شه پو؟
باورت ميشه؟
من اصن باورم نميشد!
انقد جا خورده بودم، قفل کردم اصن!
خانومه گف الو؟
گفتم بله بله...
و ب صحبتش ادامه داد و تاريخ و اين مزخرفاتو گفت...
مي خواستم بگم اگ شما ميخوايد فلان مدرسه رتبه بياره، برا چي داور مياريد خب؟
يني در واقع من بايد نقش وجدان ساکت کن حضراتو بازي مي کردم...
هوف... خدايا...
حالا اينارو ولش
امروز بعد نماز يادم اومد دعاي "الهي عظم البلا"رو معلم سوم دبستان مون هر روز صبح اول کلاس ميگف دست جمعي بخونيم... داشتم فک ميکردم چه ثوابي کرده ها... هنوزم ک هنوزه حفظم من اين دعا رو و هر وقت ميخونمش ياد اون بنده خدا مي افتم... بداخلاق بودا... ولي ادم مومني بود... دعاي فرجم کالنقش في الحجر يادم مونده واقعا... خدا خيرش بده و مارو هم در خيل معلمان ب درد بخور اين انقلاب قرار بده... :)
پاسخ
خب مي گفتي نميام سنا.... منم عظم البلا رو تو دبستان ياد گرفتم... با همون آهنگ خاصي که دبستان يادم هست و غير اون نمي تونم بخونمش... تازه يکي از معلماي دبستان هم به بچه ها ياد داده بود به جاي ادرکني بگن ادرکنا... خب موقع دسته جمعي خوندن خيلي منطقي تره نيست؟ منم هميشه موقع خوندن اين دعا ساز مخالف مي زدم و مي گفتم ادرکناااا... و همه بهم چشم غره مي رفتن... اون روز تو آمفي تئاتر مدرسه خوندن و من دلم مي خواست دوباره با ساز مخالف داد بزنم ادرکنااااا ادرکناااا ادرکناااا ولي خب جلوي خودمو گرفتم... آه سنا... ان شاءالله.... حقيقتا....
+
مجله پارسي نامه
کاربر گرامي، سلام
در تاريخ
دوشنبه 93 دي 8
نوشته شما با عنوان
سر درس عشق
برگزيده شده و در جايگاه
پيوندها
در
مجله پارسي نامه
قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب
*سحربانو*
و دبير سرويس آن
هور
بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.