وبلاگ :
من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
يادداشت :
غر.
نظرات :
0
خصوصي ،
12
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
روشنا
سلام دانشجو!
بالاخره رفتي دانشکده ادبيات؟
موفق باشي!
اين سالها پاييز که ميشد دلم هواي دانشگاه تهران و مسجد دانشگاه و دانشکده علوم و ... ميکرد،ولي وقتي ميرفتم احساس غربت ميکردم! حالا فضاي اونجا دوباره برام زنده شد .ازين به بعد کمي دلخوشم به اين که هر وقت اومدم مسجد چند تا آشنا ببينم و براشون با ذوق و شوق از دانشگاهمون بگم!!
راستي بوفه دانشکده علوم حتما سربزنيد،صبحانه هاش ميچسبه!
کتابخونه اش سيستم متفاوتي داشت نسبت به دانشکده هاي ديگه (باز بود). البته به درد بچه هاي ادبيات نميخوره!
راستي کيا دانشگاه تهران قبول شدن؟
پاسخ
سلام عليکم :) بعله بالاخره رفتم دانشکده ي ادبيات.... ديروز هم براي اولين بار تو مسجد دانشگاه نماز خوندم. خوبي دانشکده ي ادبيات اينه که بين مسجد و کتابخونه واقع شده و خعلي بهم نزديکن :دي من فعلا بلدم از سر در برسم به دانشکده ي خودمون راه دانشکده ي علوم رو بلت نيستم :دي :دي من و هدايتي و ديده بان و نرگس موسوي قبول شديم. ديده بان مهندسي عمران مي خونه. موسوي هم نرم افزار ... اخوان و بهزادي و جعفري هم قبول شدن...