وبلاگ :
من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
يادداشت :
دل و بگير و به آسمون ببر بازم........
نظرات :
10
خصوصي ،
54
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
پاييز
دقايق بسياري به چگونگي اينجا بودن اين پُست آرشيو نشده و توضيحات دقيقت فکر کردم و ديگه رهاش کردم خيلي مسئله ي سنگيني بود :) . بعضي موقع نقاط عطف نا خود آگاه آرشيو مي شن و چاره اي نيست . شايدم اونا نقطه عطف واقعي ِ آرشيو ناپذير نيستن .......
آره فوتش نمي کنم هنوز خيلي کارا اينجا داره ..... :)
مدير مسئول نشريه :) اين عنوان با ابهتو بالاخره امسال با دقت حفظ کردم :) امسال که نه نشريه اي بود نه مدير مسئولي .
.
.
.
.
.
چرا " خاله " صدا مي زنين ... ؟
مدت مديدي ست دغدغه شده :)
پاسخ
حواسم بود که آرشيوش نکنم... البته چند بار که با خودم و دنيا و وبلاگم قهر کردم به نشانه ي اعتراض آرشيوش کردم... ولي بازم در اوردمش :دي ئه امسال نشريه نداشتين؟ تو که مدير مسئول نشريه نيستي بچه جان! تو سردبيرش بايد باشي... مدير مسئول اون آدمي که مسئول همه ست... بايد اولين نظراي خاله معين رو به وبلاگم ببيني :دي :دي خيلي رسمي و جدي با اسم خانوم معيني اومده نظر داده و همه ي فعل ها رو هم جمع به کار برده و گفته که فلان مطلب رو بيارم و به فلاني بگم که اين کارو بکنه... :دي اولين باري که نشريه چاپ شد و اسم من کنار اسم خاله معين به عنوان سردبير چاپ شد يکي از بهترين لحظه هاي زندگي م بود.... وااااااي خداااااااا ذوق مرگ شده بودم که بعد از دوساااااااااال انتظااااااااار بالاخره اين من بوووودم که سردبير نشريه شده بودم :) :) :) در مورد سوال آخر.... چي صدا کنيم؟ خانوم صدا کنيم؟ به نظر خانوم خيلي رسمي نيست؟ البته داستان داره... توي همين وبلاگ... يه روزي روزگاري يکي از سوم ب اي ها (که فلفل بود) تصميم گرفت که خانوم معيني رو خاله معين دل نازک صدا کنه... و خب موند روش ديگه....