• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : دل و بگير و به آسمون ببر بازم........
  • نظرات : 10 خصوصي ، 54 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + پاييز 

    اين پُسته جدا اينجاس يا من طي يك حركت شگفت انگيز اينطوريش كردم ؟؟؟
    در هر حال چقدر عجيب كه نديده بودمش تا حالا بين آرشيوي كه هزار بار زير و روش كردم ......
    قاصدك .......
    يعني اين قاصدك شش ماهه ي روي ميزمو بايد لزوماً فوتش كنم كه چيزي برآورده كنه ......؟؟؟:(((
    نميشه همينطوري يه كاريش بكنه ؟
    چه تاسف برانگيز :(







    + گوش شنوا .
    البته اگه از پنج نه هشتاد و هشت تا حالا اين درخواستو داشته باشي ....
    :)
    پاسخ

    آره اين پسته جدا اينجاست پاييزکم و توي آرشيو هزار بار زير و رو شده نديديش چون هيچ وقت آرشيو نشده و هميشه جلوي چشمت اينجا بوده... البته زير مطلباي جديد... الان که همه ي مطلباي زمستون 92 رو آرشيو کردم عيان شده :دي چهار نه هشتاد و هشت نقطه ي عطف زندگي م بودم... آدم که نقطه ي عطف زندگي ش رو آرشيو نمي کنه... مي کنه؟ البته چون فرداي همون روز نقطه ي عطف امتحان هندسه داشتم نتونستم همون موقع مطلب بذارم.... و تاريخ به پنج نه هشتاد و هشت منتقل شد :) نه... لازم نيست قاصدکتو فوت کني.... :) همين طوري يه کاري مي کنه :دي.... گوش شنوا.... يه اصلي هست که ميگه عاشق بعد از يه مدتي سکوت ميشه و منم بعد چهار سال و نيم سکوت شدم... ولي شايد يه روزي برات گفتم بزرگترين حادثه ي زندگي م رو که اون روز مي خواستم براي عااااالم تعريفش کنم...:) راستي مدير مسئول نشريه همون خالجومونه هاااا :دي... يادم رفته بود :دي