• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : هفتم تير
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + پاييز 
    فکر مي کنم بايد در اين لحظات مهم اثري از خود بجا بگذارم در اين مکان??:)
    و اينکه اصولاً ما کي باشيم براي شما دعا کنيم..:)
    ولي مي کنيم بالاخره :)
    هر چند پشت در هاي دانشکده ي ادبيات شهيد بهشتي وانستاده باشيم ..





    شما به اولين سحر بعد کنکور بيانديش ..
    ديگه حرفي مي مونه اصن ؟؟؟








    من الان خيلي‌حس خواهر مقدس بهم دست داد که :
    پاسخ

    سلام خواهر مقدس! مگه بايدفقط پشت در وايسين؟ من به کسايي که پشت در ايستاده بودن کلي بد و بيراه گفتم که نمي ذاشتن ما بريم تو! آره... اولين سحر بعد کنکور مثل همه ي سحراي ديگه بود... راستشو بخواي هنوز زياد به عمق حادثه پي نبردم :))))