• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : خـ ـيا لـ...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 34 عمومي
  • پارسي يار : 2 علاقه ، 2 نظر

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مامانِ سارا :)
    آره خانم ابراهيمي تا پارسال هم کامپيوتر اوّلا بود هم زبان آموزشي
    آخراي پارسال گروه زبان ما اذيّتش کردن بعد ديگه تا آخر سال سر
    ما نيومد :)) آزاد بوديم :) البته دو سه جلسه بيشتر نمونده بود .....
    کلّاً هنر ماست :دي . اين سوّمين معلمي بود که از سرمون رفت و
    نيومد . البته دو تاي قبلي نهايتا دو جلسه بعد بودن يکي هم چند زنگ بعدش اومد :) يکيشونم کلي اشک ريخت سر کلاسمون :/
    چرا آخه واقعاً معلما با ما مشکل دارن ؟؟؟ فقط يه خانم غريب -
    شاه بهمون چيزي نمي گفتن که امسال شدن ناظممون
    و اين سِمَت هم ديگه شوخي نداره که با ما :))
    خلاصه که الان کلي دلم تنّگ شد واسه دختر خ کلاهدوز =(

    مام يه خسرو داريم :) و کلي اسم زيباتر و دلنشين تر D; و ناگفته نمونه هر بار سر رياضي همديگه رو صدا مي کنيم خ خمسه چندين دقيقه درباره ي قباحت اين حرکت برامون حرف مي زنه :) مام در نهايت قول ميديم به هم ديگه براي مثال بگيم " خانم اصغري " .
    بسيار زيبا :)
    خب من الان قول ميدم ديگه مزاحم نشم شما کنکورتو بخوني :)

    پاسخ

    من واقعا هر چند وقت يه دفعه از خودم مي پرسم که چطور خانوم غريب شاه شد ناظم! هر چي فکر مي کنم هم به نتيجه نمي رسم... يه بار سر کلاس خانوم خمسه بهش گفتيم که ما يه بار تو اردو يه آبنبات چوبي رو سه نفري خورديم... ايـــــــــــن قــــــــــدر عصباني شد که بايد مي ديدي... با عصبانيت و صداي بلند گفت: من تا الان فکر مي کردم با آدماي با فرهنگي طرف هستم! و مام اين وسط که نمي دونستم اين اتفاق جديه يه شوخيه همين طوري مات و مبهوت مونده بوديم... البته به هم مي گفت که با اين اسم هاي قبيح همديگه رو صدا نکنيم! ولي الان همين خانوم خمسه ي مذکور هر بار که منو مي ديد با خنده پلي صدام مي کرد و مي گفت هيچ وقت اين اسمو يادش نمي ره:ديييي... شما مراحمي عزيزم :) يه عالمه انرژي مي گيرم با نظرات :*