وبلاگ :
من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
يادداشت :
از اعماق اين روزهاي نه سفيد... نه سياه...
نظرات :
2
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ام علي
درست مثل عذاب وجدان من براي رفتاري که با خواهر کوچولوي 6 ساله ام داشتم. خواهري که خيلي دوستش داشتم و هر وقت ياد حرف زدن قشنگش مي افتم، دلم تنگ ميشه.
عمري را در توهمات گذرونديم و يه چيزهايي را فکر کرديم که خيلي مهم است در حالي که اصلا اهميت نداشتن و آنچه مهم بود زندگي کردن بود، انسانها و رابطه هايشان بود، خدا بود و بندگي بود، محبت کردن بود، خدا رو شکر که تو زودتر از من فهميدي و آزادي عمل بيشتري هم داشتي.
علي هم به خاله مهربوني مثل تو احتياج داره عزيزم.
اينم به سفارش علي ميذارم:
پاسخ
من کلا خيلي بچه ي شيريني بودم خواهر! نمي خواي اينو اعتراف کني؟ :دي ... الان ياد سه روزگي علي افتادم که لباس سبز مي پوشيد و کله شو از لاي همه ي اون چيزايي که پيچونده بوديم دورش در مي اورد و نگاهمون مي کرد. يادته؟