وبلاگ رو بستم...
اشک هامو دست بار از گوشه چشمم پاک کردم که نذارم بچکه روي لپ هام...
کلي بعض رو با آب معدني پلور قورت دادم...
غمگينم...
غمگين تر از هميشه!!
ميخوام منفجر شم از گريه...
اي خداااا...
فقط سرزنشم نکن
.
نمي کشم ديگه!