وبلاگ :
من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
يادداشت :
مع العسر....
نظرات :
0
خصوصي ،
6
عمومي
پارسي يار
: 3 علاقه ، 2 نظر
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
فخري
معلم رياضي چهارده سالگي رو که ديدم ياد خمسه افتادم ..
ميدوني جلسه ي به سلامتي آخرش ( به سلامتي هم نگذشت و تا هيچوقت سلامت نخواهد بود و نفرين حتي ) من در حالي که اندازه ي آشغالي به فکر کلاس نبودم برگشت نگام کرد گفت من قصدم اين بود سطح درس و رياضي همه رو بالا ببرم و
ميدوني اي مريم ..
دلم مي خواست براش اداي بالا آوردنو در بيارم ؛
نه اين دقيقاً . اينجا مکان عموميه و مکان شرح واقعه نيست .
ميدونيي ..
هفته دوم سال تحصيلي نود و سه نود و چهار من از پيش معلم رياضي برگشتم سر جام .
و معلم برگشت رو به کلاس پرسيد شخص ديگه اي هم هست که احساس کنه ضعيفه تو رياضي ؟
بعد من هي فکر کردم حيف شد که حرف زدنمم مثل تايپ کردنم نامفهوم شده :|
پاسخ
غيبت کردي؟