چراغ جادو

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
ن هم يک روز بچـــــــه بودم...!

مثل صحنه هاي آهسته ي فوتبال بود در يک آن که رويم را برگرداندم عارفه و ضحي نبودند. هزاران فکر مختلف به ذهنم آمد که ضحي بيرون آمد دستم را گرفت و من را هم برد.
صحنه ي اولي که ديدم عارفه بود که چادرش را در مي آورد و روي دست هايش مي انداخت. چراغ روشن بود ولي کفاف تاريکي را نمي داد. به دور برم نگاهي انداختم و گفتم:"چه خبره اينجا...!"

صلي غر غر مي کرد و مي گفت که مي خواهد برود. چادرش را روي سرش انداخت. در را برايش باز کردم و رفت. ضحي يک نفس حرف مي زد و کم نمي آورد. مي گفت و ما مي خنديديم. زمين و آسمان را به هم ربط مي داد. چراغ را خاموش کرديم. تاريک تر از قبل شد.
سر و صدا بود ولي سکوت هم بود. اين قدر سکوت بود که انگار هيچ وقت صدايي نمي شنوي...ضحي يکريز حرف مي زد و ما مي خنديديم.

زمان گذشت...خيلي گذشت...

و تنها يادگار آن خاطره در کشوي ميز من جاخوش کرده است...
و انگار هنوز هم ضحي توي گوشم يکريز حرف مي زند و من يکريز به حرف هايش مي خندم...
هنوز هم همه جا تاريک است ولي آن چيزي را که بايد مي بينيم....
سر و صداست و سکوت است.....

پاسخ

شب عاشقان بي دل چه شبي دراز باشد....
چرا نظراتو بستي آخه :(
پاسخ

هيچکي بهم نظر نمي داد غزل... ناراحت ميشدم خيلي زياد... حالا که بستمش ناراحت هستم ولي نه خيلي زياد. و اين قابل تحمل تره....:'(:'(:'(:'(
+ هزار 
منم نقشه مون رو گم کردم !
چه خاطره ي دوري بود ايني که برات تعريف کردم
از يادش هم ذوق به دلم اومد
هم دلتنگي ...

مي دونم ...
پاسخ

.... ولي من هنوز ليست هاي ثبت نام توي هاگوارتز بچه هامون رو دارم :) کجايي جووني....
+ هزار 
پولي ... يادم مياد وقتي راهنمايي بوديم با يکي از بچه ها زودي ناهار ميخورديم و وضو ميگرفتيم تا 15دقيقه وقت داشته باشيم و برويم نقشه ي مدرسه را شبيه آن نقشه ي هاگوارتز که هري تويش اسنيپ را ميديد درست کنيم ، بعد هم براي خودمان تمام اتاق ها را نامگذاري کرديم و يک نقشه روي يک کاغذ پوستي تقريبا با همان مشخصات درست کرديم ، تا چند وقت پيش هم داشتمش ....
وقتي مي خواستم امتحان ورودي دبيرستان بدهم ، تصميم گرفته بودم بروم خرد ! خرد شبيه هاگوارتز خيلي جاهاي عجيب و غريب داشت ولي دلم را جايي وسط آن نقشه ي پوستي جا گذاشته بودم و ديگر نميشد کاري برايم کرد ! 6
پاسخ

نقشه ي غارتگر... ولي نقشه ي غارتگر جادويي بود... نميشه که کل هاگوارتز رو توي يه تيکه ورق جا کرد... ميشه؟ بعد اين نقشتون با چوب دستي مي زدي روش مشخص ميشد؟ :دي... يادمه همون راهنمايي که بودم يه ترکه ي پيدا کرده بودم که فوق العاده شبيه چوب دستي بود... باهاش عشق مي کردم و تو سر و کله ي همه چي مي کوبيدم و ورد مي خوندم! بعد يه روز يکي از بچه ها انداختش لاي دستگيره ي در کمد و ترکه ام شکست... :( کلي ناراحت شدم... حتي نزديک بود گريم بگيره... بعد از اون هر چه قدر چسبوندمش درست نشد:( شده بود مث چوب دستي رون و بعدش هم هيچ ترکه اي به اون خوبي پيدا نکردم...:( مي دوني.... منم دلم رو يه جايي بين همون کاغذ پوستي جا گذاشتم و ديگه هيچ کاري نمي شه کرد....
تولدم مباااااااااااااارک:))))))))))))))))))
پاسخ

لازم نيس بگي! خودم ميدونم! بهتم اس دادم ج ندادي... نچ نچ نچ...
قهر کردي پو ؟
که نظراي وبلاگتو مي بندي؟
اومدم عشقم به ته کلاس رديف آخر صندلي آخر رو با تو تقسيم کنم
در مورد برادلي با تو حرف بزنم
در مورد اينکه وقتي اون کتابو خوندم به هر کسي که مي شناختمش گفتم که بخونه .... حتي مامانم
اون موقه فکر مي ردم که هر کي از اين کتاب خوشش نياد
حتما يه مشکلي داره
کارلا ....
برادلي و دروغ هاش ....
برادلي نصف نوجووني هاي منو پر کرده بود ....
حتي بيشتر از هري پاتر .....
آمدم خيلي چيز ها بگم اما بسته بودي نظراتتو ......
پو !
قهرنکن ...
پاسخ

نه فلي قهر نکردم... حالم از اينکه بنويسم و روزي 120 تا بازديد بلکه بيشتر داشته باشم و در کل هفته دو تا نظر بهم مي خوره! مي فهمي؟ بهم ميخوره! به همين خاطر ترجيح دادم که نظرام بسته بمونه.... بگو... از برادلي بگو... ولي فلي هيچ چي جاي هري رو براي من نمي گيره حتي برادلي، حتي ليف و باردا و جاسمينِ در جست و جوي دلتورا، حتي اون پسره تو شطرنج با ماشين قيامت، حتي آرتميس فاول، حتي ... حتي...
+ روشنا 
سلام
طاعات و عبادات قبول
پاسخ

سلام عليکم. متشکرم :) بسيار دعامون کنين... :)
من ميدونم..که ميفهمه..همه چيزو..
پاسخ

نمي دونم....