• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : ج ا ي ز ه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    پو ،
    تو هم يادته راد مي گفت ادبيات هنره ، نه علم؟!

    بعد يادته ما سر اون درس ادبيات اول که فرق شاعر و نويسنده رو با آدماي ديگه بيان کرده بود ، چه قد تو دلمون کودکانه ذوق مرگ شده بوديم؟!



    پو ما واقعا ديوونه هاي کوچولويي هستيم :) اين شکر چون کنيم؟!
    پاسخ

    آره يادمه هو! گفتم که crazy friends for ever... از همون چرند و پرند هايي که امروز بعد از مدرسه با يه دنيا اشک و آه داشتم بهت مي گفتم به نتيجه رسيدم که ديوانه ام! همون تفاله و عصاره و اين مزخرفات... بعدشم بلند شدم رفتم مدرسه هو! اين قدر ديوانه! يه ذره تو حياط بالا و پايين پريدم و شايد واقعا براي آخرين بار تو نمازخونمون نماز خوندم و اومدم خونه! همين... هدي وقتي اومدم خونه هنوز تفاله بودم! ولي خب حالم بهتر بود! هدي من واقعا تفاله ام!