• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : رويا...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ئه؟ پ پارسي بلاگ هم تب کرده :))
    پاسخ

    شايد... :)
    + هزار 

    من خوب شدن زخم ها رو دوست دارم ...
    پاسخ

    من هم خوب شدن زخم ها رو دوست دارم... ولي بعضي از زخم ها آدم دلش مي خواد جاشون بمونه... يه زماني خيلي دلم مي خواست که جاي زخم هاي شکوندن شيشه ي راهنمايي براي هميشه روي دستم بمونه... ولي نموند... جاي يه زخم ولي براي هميشه روي دستم مونده. يه اردويي که رفتيم اردوگاه شهيد چمران و وقتي داشتم به پيشنهاد خانم کريمي از نرده هاي بالا مي رفتم يهويي دستم بريد و شروع کرد به خون اومدن... اونم چه وضعي... هر وقت جاي اون زخمو مي بينم ياد اون روز و اردو و خانوم کريمي و اون يکي خانومه که باور نکرد که دستم بريده و فکر کرد سرکار گذاشتم مي افتم...
    پو..حالت خوبه آبجي جان؟
    پاسخ

    به خدا تقصير من نيست غزل! اين پارسي بلاگ جواب يکي ديگه رو براي تو فرستاد... من حالم خوبه... امروز يکي از دوستام خااااله شده :دي

    الهييييي من فداي قالبت بششمممممم:*:*
    پاسخ

    خدا نکنه بيل بيل... :)
    + اسپايدرپيگ 
    ميدونستي سعيده امروز خاله ميشه ؟ شده يني :دي ميدونستي كه من قراره روان پزشك بشم شايد ، تو ديگه نميخواي پرورشگاه بزني ؟ مي دونستي ما خونمونو عوض كرديم ؟ ميدونستي دلم برات تنگ شده ميدونستي سمبات كيور قيان تو كتاب ادبيات ما هست كه هيشكي نديدتش ميدونستي من يه روز با تير محسن يگانه و علي ميرصادقي رو ميزنم ميدونستي مگس 8 تا كروموزوم داره و ميدونستي هاتف قرن 12 عه و ميدونستي يه قانوني تو فيزيك هست به اسم قانون دست راست ميدونستي من موهامو يه عالمه كوتاه كردم ؟ميدونستي كوارتزيت يه جور ماسه سنگه كه تو شيشه سازي كاربرد داره ؟
    پاسخ

    مي دونستم خاله ميشه! :دي... يني فهميدم. نرگول بهم گفت. نمي دونستم مي خواي روان پزشک شي! منم شايد پرورشگاه زدم... مي دونستم خونتون رو عوض کردين و کوثر خيلي دپرس بود! مي دونستم دلت برام تنگ شده... چون دل خودمم تنگ شده... مي دونستم موهاتو کوتاه کردي و گفتن زشت شدي :دي... مي دونستي عزيز دل مني؟
    ئه؟ پَ تو هم ازين کارا ميکني؟
    پاسخ

    آره! بيام مدرسه! واقعا.... مي دونم شجي... مي دونم که زنگيدي و مي خواستم بهت بزنگم و يهويي بلند شدم رفتم جنوب و نشد بزنگم بعدشم که اومدم ديگه شمارتو پيدا نکردم... به ليلا هم گفتم که بهش بگو وقتي برميگردم بهش ميزنگم! ولي خب نشد :(