• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : سومين روز
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ب نظرم کاشان تنها جاييه تودنيا ک ميتونه انقد حجم شکوه(!)روزايي از عمرمونوداشته باشه!!چون بعد از اون ديگه نه سگي اومد پشت اتاقمون درحاليکه قفل درش خراب بود و نه با گفتن رمز دمپايي لاانگشتي وارد جايي شديم و نه کارشبانه و رابطه ي بين ترم و پرادو رو کشف کرديم...و نه قبرسهراب جاي ديگه اي بود(!) و نه جاي ديگه اي ب خفني کاشان گلاب ميگيرن و عکساي معرکه ميگيريم با دوربين ضحي و نه عموثابت معما طرح مي کنه و نه ما هاانقدر خانوم و مرتب ميشيم و سحرخيز(!) علي الخصوص!و نه املاح آب جايي جزکاشان ميتونه چندين برابر هزار جور ژل و تافت تاثير داشته باشه و نه بازارش ب وضع بازار کاشانه....و نه پارکش ک يادمه الاکلنگشو وقتي سوار ميشدي و ميرف بالا،"خيلي"ميرف بالا...

    يادش بخير،رفتم مغازهه پرماشين اسباب بازي بود،ب آقائه گفتم پرادو هم دارين؟مظلومانه برگشت بهم گفت خانوم من نميدونم پرادو ک ميگين چيه.

    و بهار 88 ،4ساله شد!

    پاسخ

    خيلي لطيفه اين تعبير... که بهار هشتاد و هشت نرفته... فقط بزرگ شده... چهار ساله شده! بهار هشتاد و هشت و دمپايي لا انگشتي و کارشبانه و ترم و پرادو و همه ي اينا يه جايي تو اعماق وجودمون چهار ساله شد... فانوس خريدن هاي من و نگين هم... راستي چرا من از کاشان براي ليلا سوغاتي نخريدم؟ شايدم خريدم و يادم نيست. تو چيزي يادته؟ بهار هشتاد و هشت چهار ساله شد... چه خوب... :)