• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : شکر...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 31 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    پلي اين روزا خيلي داغونم...
    بدجوري خسته شدم از اين همه اجبار...
    خيلي سخته آدم دو سال مجبور باشه چيزايي رو تحمل کنه که ازشون متنفره...
    خيلي سخته...
    تحمل کردن کلاس جبر و فيزيک و هندسه و حسابان واقعا برام سخته!
    اين روزا خودمو بدجوري جدا از بچه هاي کلاسمون مي دونم.
    اينا همه داره اذيتم مي کنه!
    سخته که آدم يک سال تحصيلي رو هر روز و هر زنگش رو با اميد رسيدن زنگ تفريح و ديدن و بودن با دوستاش بگذرونه!
    پلي سخته که تو واقعا دوستاتو دوست داشته باشي و دايم دلت با اونا باشه ولي...
    اين نوشته ات بدجوري داغ دلمو تازه کرد!
    فکر مي کنم تو مي توني درکم کني هر چند که من يک سال بيشتر عذاب کشيدم!
    برام خيلي دعا کن پلي عزيز...
    پاسخ

    اين طوري نگو ليلا.... رياضي هم لذت هاي خودشو داشت... هر چيزي لذت خودشو داره. من اين روزا سر کلاس روان شناسي هم ديوانه ميشم! فرقي نمي کنه بالاخره هر چي خوبي ها و بدي هاي خودشو داره.... همون قدر ک از مثلثات بيزار بودن دلم براي شيمي و فيزيک تنگ ميشه..... اميدوار باش .... خدا بزرگه;-)