• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : 475
  • نظرات : 1 خصوصي ، 15 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام پلي...!
    من همش به مامانم ميگم همهممون ديوونه ايم! باور نميکنه...!
    تازهشم... در نظر ديگران ديوانگيه... به نظر من عاشقيه...!
    مثلا اگه دوست داشته باشي زير بارون راه بري و سرتو بالا بگيري که بارون تو صورتت بخوره و دهنتو باز کني که يکمم بارون بخوري، ديوانگيه...؟! نه خير! عاشقيه...
    يا اگه يه دختر کوچولوي چادري رو وسط صحن شاه عبدالعظيم بگيري بوس کني...؟!
    يا حتي ! در حال برگشت از موزه جواهرات ، در فکر دفتر نوشته هاي خصوصيت که الان دست معلمته، رو به پنجره با لحني سوزناک " ياهاهاهاهاهاي هاي هاي " زمزمه کني...؟!
    نه خير ! همشون عاشقيه...
    تو که قضيه ي نارنگي قورت دادن منو ميدوني...!
    همشون عاشقيه... عاشقي نباشه ، مجنوني هست...!
    ما جوجه مجنونيم...!
    پاسخ

    سلام منصوره! ديوانگي مي تونه اينم باشه که من هدي (اون دوستم که باهامون اومد جنوب) رو اشتباهي عارفه(اوني که اومد جشنواره ي کاوش) رو برعکس به تو معرفي کردم :)) ديروز تازه فهميدم! من نارنگي قورت دادن رو خبر ندارم.... من فقط مي دونم که از يه کلاسي اومدم که معلممون رو مجبور مي کرديم بادکنک پر از آب به سقف کلاس بکوبه و ماشين حسابامونو چال مي کرديم و عاشقي مي کرديم.... هعي منصوره... امروز رفتم کهف الشهدا برنامه بود... نبودين که... خيلي معرکه بود... خيلي....