هي ميگين عارف دلق چي چيه هي من اسم آشنا مي بينم ب خودم مي گيرم...
ايش.....
روشنگر هنوزم همونجوري بود ..همه چ سر جاش بود...قط نمي دونم..چرا تحمل نداشمت فرشيو ببينم :دي
تازه دخترشم منو باد بچگياي رئوفه مي ندازه...
پانته آ روم ديدم سر كلاس...آخ مي خواستم بپرم وسط كتابخونه بغلش كنم...عزيززز دلم ....
كرماني رو هم ديدم ....داشت درس ميداد...منم تنها تو راهرو ها راه مي رفتم.....
هعــــــــــي!
دلم ميخواد
من
دلم
ميخواد......