• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : يه چيز خيلي خاص...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    ببين ي بار من از دست شما عشاق عصباني شدم ها!!

    پاسخ

    اون موقع تو اصلا عصباني نشدي! فقط يه استعدادي در لو دادن از خودش نشون دادي که هيچ وقت بشريت فراموشش نمي کنه! من قيافتو يادمه اصلا شبيه عصباني ها نبود... :دي
    + مهر 
    جايزه هايت همه محفوظند بذار ديداري حاصل بشه........
    پاسخ

    جايزه ها؟ به به... من اصلا راضي به زحمت نيستم و نبودم :)

    نه...

    سوم راهنمايي بوديم...

    پاسخ

    چرا گريه کردي؟ چرا قهر کردي؟ هوم؟

    نه پو...

    اون روزي كه متي سوتي دادو نميگم..

    من اون روزو ميگم!!
    همون روز ديگه ...

    ئه!!

    بچه بد..

    پاسخ

    اول دبيرستان بوديم؟ همون روزي که گريه کردي من بهت گفتم مگه کسيت مرده؟ اون روز 28 مهر بود. 28 مهر 89
    + نرگس 

    واي پولي..

    تو رو جان من بگو اون روز چندم بود؟!

    :((
    الان واقعا واقعا گريم ميگيره...

    كجايي؟!....

    پاسخ

    من تاريخي سوتي دادن متي رو يادم نمينونه چون اصلا ب اندازه ي عاري عصباني نشدم. در حقيقت اصلا عصباني نشدم.... نرگول شنبه ي اين هفته پنج اسفنده.. اينو مي دونم... و اينک الان ک دارم ج اين نظرو ميدم همراه اول آنتن نميده و منم محلش نمي ذارم...
    + نرگس 

    سوم ب هنوزم هست...

    فقط بي معرفت شده اين دنياي نااامرد...

    دلم كلاساي خانوم كاظميو ميخواد...

    سوگولي قبل از اينكه بشه قنال و قنو و ...

    آويزون شدن از لامپ

    نشستن جلوي در..

    ديد زدن...

    حتي كلاساي ملك عباسي!

    اون دفعه اي كه متي سوتي داد و عارفه نزديك بود درسته قورتش بده!

    حتي همون....

    وااااااااااااااااااااي پولي ديدي چي شد؟!

    تاريخشو يادم نمياد

    تورو خدا بگو

    تو رو خدا

    جان من....

    واي الان به جنون ميرسم.................

    من اين تاريخو يادم رفته:((((((((((

    واي خداي بزرگ نرگسم...واي خدايا...


    پاسخ

    منم تاريخشو يادم نمياد نرگولي... فقط ميدونم يه سري چيز خيلي با ارزش دارم که نمي دونم کجا بذارمشون و برم... دلبستگي هام ب اين دنيا داره زياد ميشه ها.... منم دلم تنگ شده... براب صبح ها جلوي در و درگاه سوم ب ... آغاز محدوده ي ديده باني من...

    من هم يک روز بچــــــــــــــــــــــه بودم...
    پاسخ

    منم اتفاقا...
    مانوم موخوام بوخونم :(
    پاسخ

    شما دستور بفرمايين... :)
    + مهر 
    گوارايت باد جايزه ي "اول"شدنت در امتحانات نوبت اول
    مارو هم دعا کن:)
    پاسخ

    جايزه شما پس چي؟ :دي
    + سارا 

    لابد به ما ربطي نداره!
    :(
    پاسخ

    بنده که عرض کردم... اصلا چيز ربط داري نيست. فقط ارزش خوندن نداره...
    من هم روزاي خوب ِ اون موقع ِ سوم ِ ب ِ اي ها رو حس کردم
    چه برسه به تو که خودت قسمتيش بودي :)
    پاسخ

    غزل... مي دوني، يه روزايي مي شينم و فکر مي کنم واقعا چه لزومي داشت که ما سوم ب رو ببينيم... اگر نمي ديديم چي ميشد... مثل خيلي ديگه از آدما... و گاهي احساس ميکنم که يه وظيفه ي خيلي بزرگ روي دوشمه به خاطر اون روزا، مي فهمي؟... مسلما چون ارديبهشتي اي... مي فهمي...:)
    گرومپ!
    آيکون ِ خوردن به در ِ بسته:دي
    پاسخ

    ببخش... رمز دار نيست جون رازه. رمزداره چون نمي خواستم ملت رو علاف خوندن اراجيف خودم کنم:'(
    اصلا همه تو کار نوشته هاي رمزدارن..
    پاسخ

    مچتو گرفتم متي.... حتما بايد نوشته رمزدار بذارم تا از تو سوراخت در بياي و نظر بدي؟


    پول، معـــــــــــركه بود ....

    هيچي نمي تونم بگم....

    فقــــــط دلم اون نوريو مي خواد ك از سوب ب و پنجره ش مي زد بيرون و كل راهرو رو روشن مي كرد ....

    پوووول .....

    پاسخ

    معرکه بود...؟ چه چيزا..
    + دلارام 

    اين جا چقدر سوت و کور است....پرنده پر نمي زند ..به گمانم بال هايش چيده اند ....حيف..

    پاسخ

    مي بيني تو رو خدا... همه ميان و ميرن... سوت و کوووور... کوره کور...
       1   2      >