نه...
سوم راهنمايي بوديم...
نه پو...
اون روزي كه متي سوتي دادو نميگم..
من اون روزو ميگم!!همون روز ديگه ...
ئه!!
بچه بد..
واي پولي..
تو رو جان من بگو اون روز چندم بود؟!
:((الان واقعا واقعا گريم ميگيره...
كجايي؟!....
سوم ب هنوزم هست...
فقط بي معرفت شده اين دنياي نااامرد...
دلم كلاساي خانوم كاظميو ميخواد...
سوگولي قبل از اينكه بشه قنال و قنو و ...
آويزون شدن از لامپ
نشستن جلوي در..
ديد زدن...
حتي كلاساي ملك عباسي!
اون دفعه اي كه متي سوتي داد و عارفه نزديك بود درسته قورتش بده!
حتي همون....
وااااااااااااااااااااي پولي ديدي چي شد؟!
تاريخشو يادم نمياد
تورو خدا بگو
تو رو خدا
جان من....
واي الان به جنون ميرسم.................
من اين تاريخو يادم رفته:((((((((((
واي خداي بزرگ نرگسم...واي خدايا...
پول، معـــــــــــركه بود ....
هيچي نمي تونم بگم....
فقــــــط دلم اون نوريو مي خواد ك از سوب ب و پنجره ش مي زد بيرون و كل راهرو رو روشن مي كرد ....
پوووول .....
اين جا چقدر سوت و کور است....پرنده پر نمي زند ..به گمانم بال هايش چيده اند ....حيف..