• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : موهبت
  • نظرات : 1 خصوصي ، 12 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ياسمن 
    هي پو ! خوفي ؟! چرا هيچ يادي از من نميکني ؟! به هر حال حق نون نمکي ( سبوس دار ) به گردنم داري فکر کردي اگه من اول دبستان اون قدر هي باهات قهر نمي کردم روحت الان اينقدر تعالي پيدا مي کرد ؟!
    داشتم نامه هاي دوم راهنمايي سر باستاني رو مي خوندم :))) باستاني و جغرافي فک کنم :)
    خب ديگه بسه . برم مسافران ببينم . شب بخير
    + از موهبات راهنمايي مون اين بود که الان دبيرستانيم و بعدشم ميريم دانشگاه . فعلن همين به ذهنم مي رسه .
    پاسخ

    واي ياسمن... اتفاقادهمين چند روز پيش کلي به يادت بودم و خنديدم. حالا که من نيستم کي صبح ها حال خواهرت و دوستاشو مي پرسه و تو باهاس دعوا مي کني؟ واقعا روح من موقعي متعالي شد که موقع ماهي گيري مسخره ي سر کلاس علوم با ماهي هاي اهنربايي باهام قهر کردي که چرا الهه رو تشويق کردم. در حالي که تو از الهه بدت مياد! ياسي واقعا گ تو نبودي من به کدامين کنج نمور اين کره ي خاکي خزيده بودم؟ مسافرانو ديدي تموم و