• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : 411
  • نظرات : 2 خصوصي ، 23 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    پو ؟
    تو از جلوي در مدرسه ي ما رد مي شي واقعني ؟
    مي خواي من هر روز صب وايسم جلوي در مدرسه
    منتظر شم تو رد شي
    بعد اون وقت که دارين رد مي شين برات دست تکون بدم ؟
    پو ؟
    کي تصادف کردين ؟
    آخه مام دوشنبه سر يکي از پيچاي اتوبان يک راست رفتيم توي گاردريل
    منم کمربند نبسته بودم
    مث پر عقاب
    در يک حرکت کاملاااااااااااااا بوووووووووق خوردم به راننده برگشتم تو در
    يني بگو من بي چاره از خودم مقاومتي نشون بدم
    ترمز دستي هم رفت تو پهلوم
    زنده ام ها
    باور مي کني ؟
    اسم رانننده مون اسکندريه
    ما وقتي از دست خل بازياش ناراحتيم
    خودمونو مي ذاريم جاي مادر اسکندر مقدوني در تاريخ
    و بلند مي گيم
    اسکندررررررررررررررررر
    با صداي مادران فولاد زره ....
    پو
    يني اگه من وايسم هر روز زير تابلوي قرمز دبيرستان دخترانه ي فرهنگ
    مي تونم تو رو روزي يه بار ببينم ؟
    هوم ؟
    :(
    آخه ...
    من واقعني دلم برات تنگ شده ....
    پاسخ

    نه عزيزكم... صبح تصادف نكرديم... بعد از ظهر ساعت چهار بود. با همسرويسي ام طبق معمول داشتيم وراجي مي كرديم كه يهو بومب كوبيده شديم به ماشين جلويي و همسرويسي ام بهم نشون داد همون تابلوي دبيرستان دخترانه ي فرهنگ رو! چون همون موقع من داشتم واسش از مدرستون مي گفتم! بعد كه فهميد اين فرهنگ همون فرهنگه كلي ذوقيد! بايد مي ديدي اش ... بخند حالا فلفل ... حافظ مي گه: گفتم زمان عشرت ديدي كه چون سر آمد گفتا خموش حافظ كاين غصه هم سر آيد! كاين غصه هم سر آيد فلفلك.... همه ي غصه ها سر مياد .... بخند حالا ... لخند ....