من درين گوشه كه از دنيا بيرون است،آسماني به سرم نيست،از بهاران خبرم نيست،آنچه ميبينم ديوار است.ياد رنگيني در خاطر من گريه ميانگيزد: ارغوانم آنجاست ارغوانم تنهاست ارغوانم دارد مي گريدچون دل من كه چنين خون آلود هر دم از ديده فرو ميريزد.