• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : اولين نوشته
  • نظرات : 0 خصوصي ، 34 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    من مخالفم با اينا...چرا نبايد مدرسه فقط حرفشو ميزنه چرا واقعا؟ امروز کف حياط دراز کشيده بودم پشت بلند گو صدا زدن خ ضحي طباطبايي بياين دفتر رفتم فرشي بهم ميگه بالشت مي خواي؟؟؟؟؟؟ مي گم واي آره همينو کم داشتم....من نميفهمم چرا مدرسه واسه بچه ها بالشت به مقدار لازم تهيه نميکنه؟؟؟؟؟؟؟ امرو امتحان ديني داشتيم...خوشم مياد هر دفعه مامانم مي خوان سوالا رو تايپ کنن به يه مشکلي برميخوردنا....باورکن دريغ از يه مشکل که من بخوام توي تايپ کمک کنم....هي ميرفتم ميگفتم مامان کمک نمي خواين همه چي مرتبه.....نااميدي بر من رخنه کرده بود که مامانم داد زدن ضحي اين چرا پرينت نميگيره؟:دي

    پاسخ

    آره ضحي... ما هم يه معلم ديني داريم يه نمه خشن مي زنه.... انقدر تند تند حرف ميزنه كه من امروز همين طوري داشتم گيج ميزدم... هي هم كلاسورم رو مي كوبوندم به منصوره كه جلوم نشسته بود و تند تند عذرخواهي مي كردم و منصوره هم با خونسردي هي مي گفت اشكال نداره عزيزم.... فدا سرت عزيزم... تازه ضحي... امروز يهويي رفتم سر كلاس گفتم عزيز دل نازك من.... گفتم الان همه مي گن اين دختره ديوونه است... يهو منصوره گفت جانم عزيزم... واااااااي انقدر ذوقيدم. بذار حالا كه دارم تعريف مي كنم بازم بگم كه امروز داشتم وضو مي گرفتم تو دستشويي هيچكي نبود. يهويي جشمام رو بستم دستام رو از دو طرف وا كردم. دستم همون موقع كوبيده شد تو صورت يكي از دوما كه معلوم نبود از كجا سر و كله اش پيدا شده... وااااااااااي ضحي ... چرا نيستي با هم بخنديم؟ امروز كه از حميده پرسيدم استقبال يعني چي كلي بهم خنديد و يه لحظه شكل تو شد.... :(