وبلاگ :
من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
يادداشت :
ق د ي م
نظرات :
0
خصوصي ،
10
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
غزل ِ صداقت
البته خرمالوي ِ نرسيده ، خوردن هم براي ما
ماجرايي بودا ..
يادش بخير ..
الان ديگه نميخورم:دي
پاسخ
يادمه مامان من هميشه مي ذاشتن تو آشپزخونه برسه! و ما روز ها با حسرت بهشون نگاه مي كرديم و آخرش هم كال كال به بدن مي زديم! :دي