آه خداي من...
از اين ب بعد همش همين جوريه
..... تاب بياور شانزده سالگي ت را ! داستان همان جايي تمام مي شود که خدا با کاسه يي پر از گل سرخ منتظر ايستاده ....
قدرت قلمت را شکرگزار باش ..... البت نه با غر زدن .... هوم پو ؟!!
شايد شما هم نمي دوني يا شايد شما يي !!!!
نفهميدم چي شد ... تقصير اين نيست که ميم ميتونه مخفف هستم و هم ادامه يه من هم باشه !؟
نه !
اين ماييم که مدعي رو در جايگاه مدعي به کار مي بريم ...
وگرنه مثلا ميشد به جاي بلبل اسم اون پرنده مدعي باشه و ما به آدمي که ادعاي چيزي رو ميکنه بگيم بلبل !!!!
نمي دونم !
مدعي خواست که آيد به تماشاگه راز
دست غيب آمد و بر سينه ي نا محرم زد !
چقدر اين شعر منو غرق ميکنه !!!!!
چقدر !
البته من بيشتر وقتي رو ميگم که کسي جزو همه حسابم ميکنه !
( توي پرانتز : همه ي کلمه ها خوب هستن ، بستگي به استفاده و تلميحي که دارن .... احساس رو برانگيخته ميکنن )