وبلاگ :
من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
يادداشت :
رايحه
نظرات :
3
خصوصي ،
20
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
هدي
ببين پو ،بوسيدن دست من سعادت بزرگيه که نصيب هر کس نميشه . چقد بگم ؟
مثلا اگه بخوايم شاعرانه ش کنيم مي شه :
دستت را به احترام نمي بوسم
مبادا که ضخامت لب هام
لطافت دست هاي تو را زخمي کند ...
يا يه همچين چيزي !
راستي پو ، مادر اين شانه ز مويم بردار مال فروغه ها ؛ فقط من يه بند مي خونمش. گفتم يه وقت فکر نکرده باشي اين شعر تهاجم فرهنگي مال منه ...
مادر اين شانه ز مويم بردار
سرما را پااااک کن از چشمانم
بکن اين پيرهنم را از تن
زندگي نيست به جز زندانم
تا دو چشمش به رخم حيران نيست
به چه کار آيدم اين زيبايي؟
بشکن اين آينه را اي مادر
حاصلم چيست ز خود آرايي؟...
اي فروغ خدا بگم چي کارت کنه . به اين مي گن بازي با احساسات مردم . نه به خزعبلات من .
پاسخ
هو؟ فروغ رو ولش كن! ديروز اين خاله نرگس و پنگول هم داشتن با احساسات من بازي مي كردن! اون شبكه آي فيلم داشت با احساسات من بازي مي كرد... اين قدر كه اين كانال اون كانال كردم. آخرش نمايش داشت يه فيلم مي داد يه معلم پرورشيه بود رفت تو يه مدرسه كه همه بچه هاش خلافكار بودن همشون رو خوب كرد. اون ميون من دلم براي پرورشي تنگ شد... آخرشم اين قدر فيلمه مزخرف بود تلوزيون رو خاموش كردم! رفتم؟ ماندم؟ مردم؟ فراموشش كن... خاموشش كردم ديگه ....