وبلاگ :
من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
يادداشت :
بانو
نظرات :
0
خصوصي ،
6
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
نيکي
يادم رفت ، وقتي اومدم پام رو تکيه بدم رو صندلي ، صندلي شکست و من با زانو رفتم پايين و الان پام داره از درد منو ميکشه. فکر کنم امروز من قرار بوده کشته بشم . نمي دونم باز چي کار کردم که مرگم عقب افتاده!
پاسخ
نيك... داشتم دفتر شيمي پارسالم رو نگاه مي كردم... ردپات بود... دلم برات تنگوليد.... اه من چه قدر واسه همه دلم تنگ ميشه... نيك نيك نيك.... دل ديگه باقي نمونده... هيچي ديگه...