سلام
داستان ارميا رو خوندم و اشاره ات به اون داستان رو متوجه شدم.
گفتي که باشد که ما لگدمال شويم...
اين يعني چي؟ يعني ما هم بريم تو تشييع امام لگدمال بشيم؟؟؟
xeinbm hamsafar
گلي مي دوني اين خود ارميايي چطور حفظ ميشه؟
بايد اون چيزي رو که با احساس گرفته شده، با عقل و برهان تثبيت کرد (علم حصولي) و با مجاهده با نفس و تزکيه، به قلب رسوند (علم حضوري)
اونايي که فراموش کردن کساني بودن که اين راه رو نرفتن.
غفلت خيلي مرموز به سراغ انسان مي آد و داشته هاش رو ازش مي گيره، يک وقت به خودت مياي و مي بيني که مدت هاست داري در بيراهه مي روي و از گذشته ات و آينده اي که در آن گذشته، براي خودت تصور مي کردي، فاصله گرفتي. تازه اگر به خودت بيايي.. خيلي ها که به خودشان نمي آيند، اصلا، هيچ وقت...
حالا يه سوال. گفتي لگدمال. ميشه بگي لگدمال شدن يعني چه؟
دارم آب ميشم.... دلم شلمچه ميخواد ....رزم شبانه....گفتي نميميرم....ولي آب ميشم
ميخوام اين بستت رو بزارم تو نشريه
ضمنا بزارم اين ريختي نيست !
آري نگه ميداريم.
حال ارميايمان را ميگويم.باشد كه لگد مال شويم.
توشه ات را جمع کردي و بازگشتي همسفر...؟
بيا وبمو بخون همسفر
بهم سر بزن گلي
http://nrpour.parsiblog.com/
عزيز خواهر سلام.
رسيدن به خير. اشکمان را درآوردي که...
چقدر خوب است که بعدش مي رويم خدمت امام رضا(ع). بعد از آنجا فقط يک جا به آدم آرامش مي دهد، آن هم کنار ضريح است بغل خود آقا.
اشکم بيشتر درآمد از آن حس مشترکي که بعداز سه چهار روز و بعد از آن جوابي که دادي، پيدا کرديم. احساس کردم چقدر نزديک شديم.