• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : بودن...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 12 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + mati 
    خب بنده که کمي فکر مي کنم مي ببينم اگه حافظت ياري نمي کنه پس چراهر وقت از يه جايي مثله پله هاي دبيران رد ميشيم........
    ديگه بقيش رو نمي گم همه ميدون که چي کار ميکني !!!!
    پاسخ

    بله! مگه ميشه يادم بره! همه ي دنيا رو بهم بدي حاضر نيستم اون روزا رو فراموش كنم! بله! پس چي فكر كردي؟ يادم هستش! ولي خب داره جزيياتشون با هم قاطي ميشه يكمي!
    + ام علي 
    سلام خواهر با اجازه شما.
    نيکي خانم خيلي زيبا بود.
    پاسخ

    نيكي خواهر عزيزم ازت تعريف كرد. ميتوني چندين روز به شادي و پايكوبي بپردازي!
    يه جا مخصوص داره ؟؟
    پاسخ

    معمولا آره...
    + يه دختره 
    فولدر آهنگاي قديمي ام را به همه ي اين آهنگاي جديد ترجيح ميدم
    فولدر نوشته هاي قديمي ام را به همه ي اين نوشته هاي جديد ترجيح ميدم
    من مردم 2 سال پيش و به مردم امروز ترجيح ميدم

    * ديده به راهم اي گل طاها / چشم انتظارم يوسف زهرا
    * ما منتظر منتقم خون حسينيم :|

    پاسخ

    خيلي عجيبه نه؟ خيلي ... خيلي... چرا فكراي من و تو بدون هيچ هماهنگي اي شبيه همه؟
    حافظه ام خانه ام را ترک کرده ... باز هم پر از فکرش کرده بودم !
    پاسخ

    نه من حافظه ام پر فكر نميشه... يه جاي ديگه مغزم پر ميشه! :دي
    خواري شما ؟ شما که قديمي ترين چيزها هم يادت بود . شما يادآوري مي کردي به ما که !
    پاسخ

    نه بابا! امروز بهم يادآوري كرد كه يادش نميره! يه چيزي بهم يادآوري كرد كه اگر تو اون لحظه كنار تو بودم كلي بهم مي خنديدي! :دي
    + نيکي 
    شش روز از جنگ گذشته بود که شهيد شد.
    خوابش رو ديدم ، بغلش کردم و گفتم: سراغ ما رو نمي گيري؟
    چيزي نگفت!
    گفتم : تا نگي اون دنيا چه خبره رهات نمي کنم!
    گفت : فقط يه مطلب مي گم ،
    ما شهدا شب هاي جمعه ميريم خدمت آقا ابا عبدلله...

    پاسخ

    وااااااااااااااي خداي من... واااااااااااااااي... واااااااااااي.....:((
    مي شود نا اميد نشوي . . .
    خواهش مي کنم فول فول . . . .
    حياتي است .. . .
    حياتي
    پاسخ

    نه نااميد نميشم...


    نه نا اميد نمي کنند!

    من مطمئنم ک نااميد نمي کنند!

    پاسخ

    من احساس مي كنم مطئنم.


    اول.

    پير نشدي مادر.

    کار روزگار است. مي زند تکه تکه مي کند و آخر ک مي خواهي وصلشان کني، جا مي زند.

    شانه خالي مي کند.

    نامرد!

    پاسخ

    واي عاري. باورت نميشه. هر دفعه يه چيزاي پراكنده اي يادم مي ياد. ولي دقيقا يادم نمي ياد بعد و قبلش چي شد! فقط يه كلمه! همين! بقيه اش به عدم پيوسته!
    کاربر گرامي
    در تاريخ جمعه 23 دي 90 نوشته (بودن...) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. موفق باشيد.
    پاسخ

    تبسمي! چطوري! دستت درد نكنه دختر خوب! دبير خوب! مي گفتي به مناسبت ورود دبير عزيزمون گوسفند قربوني كنيم! (بازم تشكر كنم ؟)