• وبلاگ : من هم يك روز بچـــــــه بودم...!
  • يادداشت : ط ب ي ب
  • نظرات : 4 خصوصي ، 21 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام ببين من يه جمله کوتاه بهت نظر مي دم ي جواب بلند بده..
    پاسخ

    خب سلام. امروز امتحان شيمي داشتيم. همه سوالا رو از اون سر سر شروع مي كردم به توضيح دادن تا برسم به اون چيزي كه سوال ازم مي خواسته! نزديك بود واسه تستي ها هم توضيح بنويسم! گفتم خب توضيح زيادي نوشتن كه اشكال نداره. اطلاعاتت رو به رخ معلم مي كشي! بعد معلم شما هم سر جلسه بود هي مي ديدمش ياد شما ها مي افتادم بعد هي سعي مي كردم كه نبينمش تا وقتي قيچي پشت سرش فحش ميده غيبت نشه. بعد امتحانم رفتيم برسيم به خيز ورداشتن نرگس(مطلع هستي كه!) بعد نرگس گفت كه دوشنبه(كه ميشه پريروز) خيلي بهش خوش گذشته و دلش مي خواد بازم بهش! ولي مسلما نميشه! چون منم هي دلم مي خواست برم تو كتابخونه و ببينم دوشنبه شده ولي نمي شد. بعد حدود دويست دفعه با متن و نرگس از پله ها كوفتي مدرسه بالا و پايين رفتيم و من حالم از اين كار به هم خورد. بعد نرگس گفت لااقل پارسال يكي بود مي رفتيم مي شستيم پيشش حرف ميزديم. امسال كه هي بايد بالا پايين بريم. بعد بايد امتحان قرآن مي داديم من و متي نرفتيم بديم. گفتيم بذار معلم ديني مون خودش بياد صدامون كنه بعد معلم دينيه كلي پشت بلنگو صدامون كرده بود با نشينيده بوديم. خلاصه در حالي كه سرويسم داشت مي رفت. تند تند واسش قرآن خوندن و كلي هم غلط داشتم. گفت مي ذارم به پاي عجله ات و نمره ام رو داد! به سلامتي. الانم فلفل بهم گفت كه چرا مي خوام برم انساني و من اين قدر اين سوال رو شنيدم دلم مي خواد بزنم تو دهن اولين نفري كه بعد از اين اين سوالو ازم بپرسه. و گفت كه من فكر مي كردم تو مي خواي بري تجربي. ولي من نمي دونم كه كجاي شكل و قيافه من به تجربيا مي خوره... عبدو من نويسنده ام... اينكه اومدم سر كلاس دوم رياضي هم يه اشتباه بود! ولي تجربي ديگه.......همين...